روش مشکل گشایی علی سمرقندیان
پیشگفتار: فراگیری به شکلهای مختلف صورت میگیرد. گاهی آنچه را میبینیم، میشنویم، میخوانیم و تجربه میکنیم، به خاطر میسپاریم. مثلاً شمارههای تلفن، نام خیابانها، نام پایتختها، نام پادشاهان، قسمتهای مختلف یک سلول و بسیاری چیزهای دیگر را در ذهن خود ضبط میکنیم و در صورت لزوم آنها را به یاد میآوریم. در پارهای موارد یادگیری از راه تقلید صورت میگیرد. مثلاً با مشاهدة طرز انجام دادن یک آزمایش شیمیایی یا یک فن مکانیکی، چگونگی آنها را میآموزیم. تقلید از الگو که یکی از شیوههای یادگیری است و از بدو طفولیت تا خاتمة عمر ادامه دارد، به قسمت عمدهای از رفتارها ، نگرشها و به طور کلی شخصیت ما شکل میدهد. گاهی فراگیری براساس آزمایش و خطا انجام میگیرد، مثلاً کودک بتدریج براساس تجارب شخصی خود متوجه میشود که به آتش نباید دست زد. بالاخره شکلی دیگری از یادگیری آن است که نخست با مشکل یا پرسشی مواجه میشویم، سپس مشکل را به اجمال بررسی و بعد تعریف میکنیم، حدود و ابعاد آن را مشخص میسازیم. اطلاعاتی را دربارة آن جمعآوری میکنیم، براساس این اطلاعات در ذهن ما راهحلها یا فرضیههایی شکل میگیرند، فرضیههای خود را به معرض آزمایش میگذاریم و براساس آزمایش نتیجهگیری میکنیم. این روش یادگیری شالودة الگوهای مشکل گشایی است. هدف : 1 ـ ضمن انجام دادن یک فعالیت مشکل گشایی، با توجه به شواهد موجود، ویژگیهای مهم جامعهای را توصیف کنید. 2 ـ مراحل مشکل گشایی را نام ببرید و هر یک را در دو سطر توصیف کنید و چنانچه به عنوان مثال راه حل مشکلی را در را در اختیار داشتید، مراحل آن را تشخیص دهید. 3 ـ در صورت داشتن نمونههای مشکل گشایی به شیوة کاوشگری، بررسی شواهد و استقرا، مراحل تدریس، چگونگی واکنش معلم، ماهیت روابط میانگروهی و منابع و شرایط لازم هر یک را تشخیص دهید و سه شیوة آموزشی مربوط به الگوی مشکل گشایی از راه استقرا را توصیف کنید. پس از انجام دادن این فعالیت مشکل گشایی از شما انتظار میرود که بتوانید، با توجه به شواهد موجود، ویژگیهای مهم جامعهای را توصیف کنید. واژههایی را که در زیر میبینید مردمی به کار میبرند که در یکی از مناطق کرة زمین زندگی میکنند. این کلمات از میان واژگان آنان انتخاب شدهاند و متداولترین واژههایی هستند که آنان در مکالمههای روزمرة خود به کار میگیرند. با توجه به این واقعیت که واژگان مستعمل یک جامعه نشان دهندة خصوصیات عمدهآن جامعه است، آیا میتوانید، با مطالعة دقیق این واژهها، سه خصوصیت مهم زندگی این مردم را حدس بزنید؟ حدس (حدسهای) خود را در جایی یادداشت کنید. توجه داشته باشید که درک قسمت عمدهای از این بخش مستلزم انجام دادن این فعالیت مشکل گشایی است و توصیه میشود که قبل از شروع فعالیت مطالب بالا را به دقت بخوانید. واژه واژه واژه واژه پنبه منزل جادوگری فروختن بز فصل بارانی مادربزرگ قایق پیاز فروشنده ماهیگیری اجاق، گِل جمعه ـ روز مذهبی کویر عمه مسجد خدا مقررات، قانون حساب زنگ زدن توافق اسب چتر کوهستان ارزان سیب زمینی کتاب، قرآن گوسفند مستخدم تاجر سلمانی مادر مقروض بودن روح، جن بدهکار پیامبر بردگی مالیات مأمور مالیات برادر شهر محصور مس نعل ساز شیطان چادر مدیر مدرسه معلم، فردتحصیلکرده دعا خواندن پنیر نمک کَرِه طلا پسر مزرعه شتر چانه زدن جاده گاو فصل خشک گناه خصوصیاتی را که نام بردهاید با خصوصیاتی که ما براساس همین واژهها حدس زدهایم مقایسه کنید: مردم این سرزمین احتمالاً مذهبی هستند، چون در این فهرست واژههایی نظیر خدا، پیامبر، روز مذهبی، دعا خواندن و گناه به چشم میخورد. علاوه بر این، به نظر میرسد که آنان پیرو دین اسلام باشند؛ زیرا کلماتی نظیر الله (Allah)، قرآن و مسجد در گفتگوهای آنان متداول است. از طرفی برای آنان جمعه روز مذهبی به شمار میرود. شاید این مردم اعتقادات خرافاتی نیز داشته باشند؛ زیرا واژههایی از قبیل جن، شیطان و جادوگر در این فهرست دیده میشوند. ممکن است کشاورزی و دامداری از کارهای اصلی این مردم باشد، چون نام حیواناتی نظیر گوسفند، بز، گاو، اسب، مزرعه و واژة فصل بارانی در میان واژههای بالا به چشم میخورد. از واژههایی نظیر قانون، مالیات، مأمور مالیات و مدیر مدرسه چنین استنباط میشود که مردم این سرزمین نوعی حکومت رسمی دارند. در این فهرست واژههایی مانند چانه زدن، ارزان، فروختن، فروشنده، توافق و نعل ساز نشان میدهند که در این جامعه داد و ستد اقتصادی صورت میگیرد و عدهای پیشهور هستند. از واژههای چادر و شتر میتوان استنباط کرد که این مردم احتمالاً زندگی ایل نشینی دارند. بالاخره واژههایی نظیر مادربزرگ، عمه و برادر در این فهرست حاکی از آن است که احتمالاً در میان آنان سازمان خانواده گسترده است. شکل کلی این خصوصیات از دیدگاه ما عبارت اند از : ـ مذهبی و مسلمان بودن ـ اعتقاد به خرافات و جادوگری ـ اشتغال به کار کشاورزی و دامداری ـ دارا بودن حکومت رسمی ـ آشنایی با داد و ستد اقتصادی ـ ایل نشینی ـ دارا بودن خانوادة گسترده آیا میتوانید خصوصیات دیگری به این فهرست اضافه کنید؟ حال که بر اساس این واژهها، خصوصیاتی را به این مردم نسبت دادیم، از کجا که فرضیههای ما صحت داشته باشند ؟ آیا فکر میکنید که اگر چند تصویر که اخیراً از بعضی جنبههای زندگی این مردم گرفته شدهاند در اختیارتان بگذاریم، میتوانید درستی یا نادرستیحدسهایخودرامعلومکنید؟ در این نمونه برخلاف روشهای متداول تدریس علوم اجتماعی، جغرافیا یا مردم شناسی، فراگیر به صورتی فعالی، خصوصیات فرهنگی یک جامعه را، که برای وی ناشناخته است، بررسی میکند. باز در آن نمونه دیدیم که فراگیر در یادگیری از طریق مشکل گشایی. با بهرهگیری از تجارب و دانستههای پیشین خود، در باب رویدادهای محیط میاندیشد تا مشکلی را که با آن مواجه شده است به نحو قابل قبول حل کند. در واقع، مطابق الگوی مشکل گشایی، فراگیر را در وضعی قرار میدهیم که از راه پژوهش و کاوش، فرضیههای خود را ، به مدد شواهد موجود یا گردآوری شده،بیازماید و از آنها شخصاً نتیجهگیری کند و ضمن رسیدن به این هدف از نحوة دانشاندوزی و جمعآوری اطلاعات نیز آگاه شود. حال میخواهیم بدانیم که در فرایند مشکل گشایی، فراگیر چه گامهایی برمیدارد. برای این منظور به نمونة خود باز میگردیم. گامهای مشکل گشایی طرح یا بازنمایی مشکل فرایند مشکل گشایی با طرح یا بازنمایی مسئله (پرسش، معما یا مشکل) آغاز میشود، مسئله یا مشکل را میتوان از طریق فیلم، اسلاید، نوار شنیداری، به صورت شفاهی یا نوشته، ترسیم شکل روی تختة سیاه، تشریح یک آزمایش، ارائه یک داستان نیمه تمام و غیره عرضه کرد. انتخاب مئسله مناسب برای شروع تدریس یکی از مهمترین گامها به شمار میآید. اگر مسئله توجه فراگیریان را جلب نکند، یا برای آنان به اندازة کافی برانگیزنده نباشد، کاربرد این الگو دشوار میشود. در طرح مسئله، رعایت چه نکاتی ممکن است آن را جالب توجه کند؟ بدیهی است که اگر نوع مشکل یا مسئله از نظر زمان، مکان و محتوا با خصوصیات فراگیر هماهنگ باشد، فراگیر در یافتن راه حل علاقهمندی بیشتری از خود نشان میدهد. به این ترتیب، لازم است که قبل از طرح مشکل تا حد امکان خصوصیاتی نظیر سن، میزان تحصیلات، میزان رشد ذهنی و عاطفی فراگیران و ویژگیهای روحیش و شرایط اجتماعی و اقتصادی را در نظر بگیریم. مسلماً آنچه به عنوان مشکل یا مسئله طرح می شود همیشه و در همه جا برای فراگیران به یک اندازه برانگیزنده نیست؛ مثلاً ممکن است یک دانشجوی زمین شناسی قطعهای سنگ بازالت (نوعی سنگ آتشفشان) را در کنار رودخانهای ببیند و از خود سؤال کند که این سنگ چگونه به اینجا رسیده است و هم این برای او به صورت مسئله درآید؛ لیکن یک فرد معمولی که به گردش رفته است، به احتمال زیاد نسبت به سرگذشت همین سنگ بیتفاوت خواهد بود. کسی که آگاهانه به پیرامون خود نگاه میفکند، در اطراف خود انبوهی معماهای پرسش انگیز مییابد. به این ترتیب، باید مسائل به نحوی تنظیم و عرضه شوند که یافتن را ه حل آنها برای فراگیریان به عنوان کاری برانگیزنده و با ارزش تلقی شود. نکتة دیگر این است که مسئله باید پاسخ پذیر و حل آن برای فراگیریان امکانپذیر باشد؛ فراگیران باید، با توجه به اطلاعات خود و اطلاعاتی که دربارة مشکل جمع میکنند و نیز با توجه به قابلیتهای ذهنی خود، بتوانند عمل مشکلگشایی را با موفقیت انجام دهند و به نتیجه برسند در مسئلهای که برای شما طرح کرده بودیم این نکته، تا حد امکان، رعایت شده است، زیرا هر فراگیر علاقهمند میتوند، با مطالعة واژههای متداول در میان مردم یک جامعه، خصوصیاتی را به آنان نسبت دهد و به عنوان فرضیه بیان کند. بدیهی است که مسئلة طرح شده نباید چنان ساده باشد که فراگیر نسبت به حل آن بیتفاوت بماند. باید اشاره کنیم که در حل مسئله لازم است فراگیر حدود و ابعاد آن را برای خود مشخص کند؛ یعنی قبل از ارائة فرضیههای ممکن برای گشودن مشکل، نخست مسئله را تعریف کند. هنگامی که حدود و ابعاد مسئله روشن شد، میتواند با توجه به شواهدی که در اختیار دارد، یا فراهم میآورد، برا حل مشکل فرضیه سازی کند. فرضیه سازی: دومین مرحلة مشکل گشایی مرحلة فرضیه سازی است. منظور از فرضیهسازی ارائة حدسهایی برای یافتن راه حل مسئله است. فرضیههای اولیه براساس نگرشها و شناخت پیشین فراگیر و شواهدی که در اختیار وی گذاشه میشوند در ذهن او شکل میگیرند. در اکثر مشکل گشاییها، فرضیههای اولیه بر مبنای رابطههایی که فراگیر در اطلاعات و دادههای موجود میبیند تشکیل میشود. در نمونة قبل میان واژههای الله، قرآن ، روز جمعه، مسجد و پیغمبر نوعی ارتباط مشاهده میشود که فراگیر با دریافتن آن به یک استنباط کلی میرسد. در اکثر موارد، فرضیه بتدریج شکل میگیرد و انتظار نمیرود که فراگیر یکباره برای حل مسئله فرضیه ارائه دهد. برای موفقیت در فرضیهسازی، باید سه نکته در نظر گرفته شود: اول اینکه هر فراگیر باید دادهها و شواهد موجود را براساس معیارهایی طبقهبندی کند. شما در جریان مسئلة پیشین احتمالاً واژههایی نظیر مزرعه، فصل بارانی، ماهیگیری، گوسفند و شتر را، در ذهن خود، در یک ردیف یا طبقه قرار دادید. نکتة دوم این است که فراگیر باید، براساس طبقهبندی، روابط میان دادههای موجود را در هر طبقه درک کند تا ذهن او برا ی رسیدن به یک استنباط کلی آماده شود؛ مثلاً زندگی این مردم بر شالودة اقتصاد کشاورزی است مسلمان هستند و احتمالاً نوعی حکومت رسمی دارند. سوم اینکه فراگیر باید بتواند استنباطهای کلی خود را بروشنی بیان کند. در خیلی از موارد، فراگیران درجریان مشکل گشایی نمیتوانند فرضیهها و عقاید خود را، به صورت قابل فهم، با دیگران در میان بگذارند. تشکیل فرضیه و ارائه آن یکی از مراحل اصلی مشکل گشایی به شمار میآید، زیرا فرضیة مناسب، تا حدود زیادی، هدف مشکل گشایی را روشن میسازد، فراگیر در حین شکل دادن به فرضیه به دنبال اطلاعات مورد نیاز میگردد. هر چه اطلاعات گردآوری شده کاملتر و طبقهبندی آن بهتر صورت پذیرد، وی، در رسیدن به راه حل، موفقیت بیشتری به دست میآورد. فرضیهآزمایی: گفتیم فرضیه حدسی است که براساس اطلاعات پیشین و شواهد موجود در برخورد با دنیای خارج، در ذهن فراگیر شکل میگیرد. به این ترتیب در اکثر موارد، فرضیه راه حل نهایی محسوب نمیشود. برای تأیید یا رد فرضیه باید آن را بیازماییم. در واقع فرضیه آزمایی مهمترین مرحلة مشکل گشایی است در این مرحله است که فراگیر اطلاعات و فرضیهها را مطابق با بینش خود تحلیل میکند و شخصاً به آن مهفوم میدهد. فراگیر، برای آزمودن فرضیة خود، نخست از میان اطلاعات و دادههای موجود آنهایی را که برای رد یا قبول آن لازم است از هم متمایز میکند. در اکثر فرایندهای مشکل گشایی، برای آزمودن فرضیه میتوان، بنا به اقتضای ماهیت مسئله از را ه انجام دادن آزمایش، مشاهدة فیلم، اسلاید، مراجعه به کتابهای درسی، مقالههای روزنامهها، گردش علمی وحتی مصاحبه با صاحبنظران عمل کرد، لازم است که معلم شواهد را به زبانی ساده و به شکل قابل فهم شرح دهد. فراگیر، در حین جمعآوری شواهد مورد نیاز، باید آنها را به نحوی تنظیم کند که رابطة میان اطلاعات و داده ی موجود برای او آشکار شود. مهمتر از آن این است که اعتبار شواهد جمعآوری شده همیشه باید ارزشیابی شود. بالاخره برای آزمودن فرضیهها. فراگیر باید اطلاعات و شواهد موجود را تحلیل کند و قالبهای فکری، گرایشهای کلی، تفاوتها و تشابههایی را که در میان شواهد به حل یا رد فرضیه منجر میشوند مشخص کند. هنگامی که مردم را در مسجدی در حال دعا میبینید، فرضیة اول شما در مورد مسلمان بودن آنان تأیید میشود به طور خلاصه،مرحلة آزمودن فعالیتی است آگاهانه که در آن اطلاعات و دادهها تحلیل. ترکیب و ارزشیابی میشوند. نتیجهگیری: پس از اینکه فرضیههای خود را آزمودیم، برخی از آنها را میپذیریم و پارهای دیگر را رد میکنیم، فرایند مشکل گشایی باید به نتیجه منتهی شود و بدون نتیجهگیری مشکل گشوده نمیشود. اساس این شیوة تدریس آن است که فراگیر مشکلی را که با آن مواجه میشود به نحوی قابل قبول برای خود حل کند و مفاهیم تازهای را یاد بگیرد. هنگام نتیجهگیری رعایت کردن دو نکته اهمیت دارد: اول اینکه هر فراگیر شخصاً بتواند تشخیص بدهد که شواهد موجود تا چه اندازه در اثبات درستی یا نادرستی فرضیهها او را یاری میکند؟ علاوه بر این، لازم است که فراگیر نتایج گرفته شده را در حد اطلاعات موجود و آزموده شده بپذیرد . نکتة دوم این است که فراگیر همیشه به خاطر داشته باشند که در علوم انسانی و حتی علوم تجربی یافتههای علمی مطلق و آنچنان قاطع نیستند و آنچه امروز به عنوان حقایق علمی میپذیریم براساس شواهدی قابل قبول است و ای بسا که پس از گرد آمدن اطلاعات و یافتههای جدید به نتیجههای دیگر برسیم. تعمیم و کاربرد نتایج: گفتیم که فراگیر در فرایند مشکل گشایی بهتر است که براساس مدارک و شواهدی نتیجهگیری و پیشبینی کند. لیکن باید دید که تا چه اندازه این گونه نتیجهگیری ها به موارد جدید قابل تعمیماند؟ مثلاً اگر بدانیم که مردم کشور مورد نظردر مثال, اغلب به کشاورزی سنتی اشتغال دارند و کمتر از وسایل نوین صنعتی استفاده میکنند، آیا میتوان همین خصوصیت را به سایر جوامع نسبتاً مشابه تعمیم داد؟ اگر مشکل گشایی با موفقیت انجام گیرد. شناخت حاصل از آن قسمتی از دانش فراگیر میشود که وی در حین ارزشیابی مسائل مشابه آن را به کار میگیرد. اگر ویژگی های زندگی مردم این کشور را بشناسید، در واقع ذهن شما برای شناخت فرهنگهای مشابه آماده میشود. وقتی که شناخت کسب شده را به موقعیت جدید تعممیم میدهید، درستی یا نادرستی آن ار دوباره میسنجید. به این ترتیب، میبینیم که هر چند فرایندمشکل گشایی پیچیده است، ولی ممکن است در کار فراگیری بسیار مؤثر و انگیزنده باشد. در واقع در جریان مشکل گشایی، اساساً از روشهای پژوهش علمی، که در کسب دانش به کار برده میشوند استفاده میکنیم؛ زیرا، امکان دارد که پژوهشگر در عمل با سؤالی مواجه شود و در پیرامون آن اطلاعاتی جمعآوری کند و این اطلاعالت را تنظیم و طبقهبندی کند و براساس آنها فرضیه بدهد و فرضیة خود را بیازماید و براساس آن نتیجه بگیرد و سپس نتایج را برای تجزیه و تحلیل اطلاعات و دادههای مشابه به کار برد. باید اشاره کنیم که در فرایند مشکل گشایی، بخصوص در محیط کلاس، همیشه نمیتوان مراحل بالا را به صورتی که انتظار میرود طی کرد، ممکن است فراگیر، قبل از اینکه اطلاعات موجود را بررسی کند، فرضیهای پیشنهاد کند و عجولانه به نتیجة قاطعی برسد. در چنین مواردی، معلم، با انعطاف پذیری و ظرافت لازم میکوشد تا فراگیر را در جریان درست فرایند مشکل گشایی قرار دهد و او را بر آن دارد تا ترتیب و توالی مراحل بالا را رعایت کند. در اکثر الگوهای مشکل گشایی، برخلاف بعضی از الگوهای تدریس، هدفهای جزئی کاملاً از قبل مشخص نمیشوند. با این وصف، در پارهای از موارد، میتوان آن چه را فراگیر از طریق مشکل گشایی میآموزد به صورت عینی ارزشیابی کرد، اگر چه گاهی برای فعالیتهای مشکل گشایی هدفهای جزئی نیز در نظر گرفته میشوند. در مورد مشکل پیشین میتوان هدفهایی به شکل زیر منظور داشت: فراگیر بتواند پس از گشودن این مشکل: 1 ـ سه خصوصیت فرهنگی مردم کشور مورد نظر را نام ببرد. 2 ـ دست کم ده واژة متداول را که مردم این سرزمین به کار میبرند مشخص کند. 3 ـ نوع غذای مردم این سرزمین را توصیف کند. 4 ـ در تصاویر داده شده عناصری را که نمایانگر وجود شرایط کشاورزی در جامعة مورد نظر هستند تمیز دهد. در الگوهای مشکل گشایی علاوه بر هدفهای جزئی، یک هدف اساسی مورد نظر است و آن این است که به طور کلی فراگیر با نحوة جمعآوری اطلاعات، شیؤة فرضیه سازی، انجام دادن آزمایش، نتیجهگیری و کاربرد نتایج در موارد مشابه آشنا شود؛ یعنی کیفیت و روش اجرای پژوهش علمی را شخصاً تجربه کند. مثالی دیگر: جعفر از مردم قریة حسنآباد، دانشآموز سال آخر یکی از دبیرستانهای تهران است. روز جمعه است و او مثل جمعههای دیگر با اتوبوس به دیدار خانواده و اقوام خود میرود. معمولاً او اکثر مسافران این اتوبوس را میشناسد و با آنان سلام و علیک دارد، ولی این بار، متوجه مرد ناشناسی خوش لباسی میشود که کیف دستی خود را روی پایش گذاشته است و پس از روشن کردن یک پیپ به خواندن روزنامه مشغول میشود: جعفر از خود سؤال میکند «این شخص کیست و چرا به حسنآبادی میآید؟» با اینکه حس کنجکاویش تحریک شده است، ولی خجالت میکشد که مستقیماً از خود او بپرسد . در نتیجه به فکر فرو میرود و با خود میگوید: «احتمالاً این آقا مأمور دولت است ؛ ولی اگر مأمور دولت باشد قاعدتاً با توجه به تعطیلی امروز، برای اجرای وظیفه سفر نمیکند. پس این شخص کیست؟» «شاید دکتری است که برای دیدن یک مریض به ده میآید؛ ولی من تقریباً همه پزشکانی را که در درمانگاههای اطراف کار میکنند از نزدیک دیدهام و این هیچیک از آنان نیست، وانگهی بعید است که مردم قریة ما. با توجه به طول مسافت، از تهران پزشک خبر کنند.» شاید نامزد یکی از دختران قریة ما باشد، مثلاً کی؟ فهمیدم دختر امرالله خان که پدرش صاحب یک بنگاه معاملات ملکی است؛ اما من که نامزد او را یک بار دیدهام، نه این نامزد آن دختر نیست، نامزد آن دختر خیلی جوان است در حالی که این آقا دست کم سی و هفت هشت سال دارد، پس خدایا این مرد کیست؟» «شاید خیال دارد با بهیار درمانگاه نزدیک ده ازدواج کند؛ ولی او خیلی مسن است، بعید به نظر میآید که این مرد با او عروسی کند فهمیدم، حتماً این آقا نامزد یکی از خانم معلم های این اطراف است؛ ولی آخر یکی از آنها ازدواج کرده است و آن یکی هم معمولاً آخرهای هفته به شهر خودش میرود نه، بابا اصلاً موضوع ازدواج در بین نیست؛ چون من دختر دیگری را نمیشناسم که برای ازدواج با این آقا مناسب باشد پس این مرد کیست؟» «نکند وکیل حاجی نصرالله باشد که با آقای صداقتپور سر املاک مزروعی اختلاف دارند؛ اما اگر اشتباه نکنم این دعوا هفتة پیش تمام شد و این دو نفربا هم آشتی کردند.» »راستی شاید پسر نصرالله خان باشد که در تهران مغازهی لوکس فروشی دارد؛ ولی، فکر نمیکنم پسرهای حاجی هیچ کدام اهل سیگار و پیپ نیستند.» «ببینم این شخص به قیافهاش میآید که از طرف شرکتی برای کارهای ساختمانی به اینجا آمده باشد؛ ولی باز چرا روز تعطیل؟ اگر چه کیف دستیش شبیه کیف مهندسهاست. نکند پسر کدخدای سابق این قریه باشد که چند سال قبل برای ادمة تحصیل در رشتة مهندسی، بهآلمان رفته بود؟ حتماً خود اوست. فهمیدم دیگر شک ندارم، چون یک دفعه عکس این آقا را در منزل کدخدا باقرزاده دیدهام. حتماً بعد از چند سال آمده است از اقوام خود دیدن کند، بله، خود اوست.» در پایان وقت جعفر که از حدس خودش مطمئن شده است از مرد ناشناس سؤال میکند«آقای مهندس باقرزاده اجازه میدهید پنجرة اتوبوس را کمی باز کنم؟» ـ بله خواهش میکنم، ولی شما اسم مرا از کجا میدانید؟ اختیار دارید آقا، شناختن شما که برای من مشکلی نبود. 3 ـ انوع الگوهای مشکل گشایی: در مبحث پیشین، تا حدودی با فرایند مشکل گشایی و مراحل آن آشنا شدید مشکل گشایی در آموزش و یادگیری به صورتهای مختلفی انجام میگیرد که هر یک از آنها با توجه به نوع درس، سن فراگیر، هدفهای آموزشی، امکانات و منابع قابل حصول مورد استفاده قرار میگیرد، در این مبحث با چند نمونه از انواع الگوهای مشکل گشایی در علوم تجربی و علوم اجتماعی آشنا میشوید. در مفهوم الگوهای تدریس ملاحظه کردید که الگوهای تدریس دارای چهار ویژگی هستند : تعیین مراحل تدریس، نحوة واکنش معلم، ماهیت روابط میانگروهی، شرایط و منابع لازم. نحوه و نوع کاربرد الگوهای تدریس به وسیلة این ویژگیها از یکدیگر متمایز میشوند. در نمونههای صفحات بعدی، به ویژگیهای هر یک از این الگوها توجه کنید، ضمناً گفتنی است که با وجود تفاوتهای موجود، در این نمونهها فرایند مشکل گشایی و مبانی آنها، تا حدود زیادی مشابه هستند. مشکل گشایی به شیوة کاوشگری: در کلاس درسی هستیم که معلم پشت میز در مقابل شاگردان ایستاده است و آزمایشی را برای آنان تشریح میکند، روی میز دو ظرف استوانهای مدّرج که کاملاً از نظر اندازه وشکل با هم یکساناند، دیده میشود. در هر یک از این دو ظرف دقیقاً صد میلیلیتر مایع شفاف وجود دارد. معلم استوانههای مدرج را با دو دست بالا نگه میدارد و به شاگردان نشان میدهد . سپس مایع یکی از این دو ظرف را در دیگری خالی میکند و آن را تکان میدهد تا دو مایع به خوبی به هم بیامیزند. شاگردان کلاس انتظار دارند که حجم دو مایع به هم آمیخته به دویست میلیلیتر برسد، ولی با تعجب میبینند که درجةاستوانه فقط 175 میلیلیتر را نشان میدهد. در واقع حجم این دو مایع 25 میلیلیتر از آنچه انتظار میرفت کمتراست. یکی از شاگردان سؤال میکندکه بقیة مایع چه شد؟ در پاسخ این سؤال معلم می گوید برای اینکه به جواب برسیم شما میتوانید دربارة این مسئله از من سوال کنید به شرطی که پرسشهای شما طوری باشند که بتوان به آنها پاسخ آری یا نه داد و احتیاج به توضیح نداشته باشند ضمناً تعداد پرسشها محدود نیست و هر یک از شما میتواند سؤالهای بسیاری را عنوان کند. با این توضیح عدهای از شاگردان با اشتیاق دست خود را بالامیبرند و اجازه میگیرند تا اولین سؤال را مطرح کنند. عدهای نیز در حالی که با انگشت به استوانهها اشاره میکنند، آهسته با هم مشغول گفتگو هستند و عدهای از آنان ظاهراً دربارة این موضع به فکر فرو رفتهاند. بالاخره سیاوش اولین پرسش را مطرح میکند. سیاوش: آیا هر دو استوانة مدرج یک اندازه هستند؟ معلم : بله سیاوش : آیا یکی از این دو استوانه ترک دارد ؟ معلم: نه فریدون: آیا این مایع شفاف و بیرنگ آب است؟ معلم: میتوانی این سؤال را به صورت دقیقتری مطرح کنی؟ فریدون : آیا این دو مایع با هم فرق دارند؟ معلم: بله فریدون : آیا فقط یکی از آنها آب است؟ معلم: بله رجب : آن یکی سرکه است؟ معلم : نه فریدون: من فکر میکنم آن یکی الکل است؛ چون بوی الکل میآید. رجب: آیا وقتی که این دو مایع را به هم میآمیختید. مقداری از آنها بیرون ریخت؟ معلم : نه رضا: آیا دمای این دو مایع مساوی بود؟ معلم: بله رضا: مثلاً دمای آنها به اندازة دمای اتاق بود؟ معلم: بله، قبل از این که به پرسیدن ادامه بدهید، بگذارید ببینم تا حالا چه اطلاعاتی به دست آمده است و ویژگیهای مسئله مورد نظر ما چیست؟ فریدون: من بگویم؟ معلم: بسیار خوب بگو. فریدون : شما مایع دو استوانة مدرج را که در یکی آب و در دیگری الکل بود به هم آمیختید. حجم دو مایع به هم آمیخته 175 میلیلیتر شد؛ یعنی 25 میلیلیتر کمتر از مقداری که ما فکر میکردیم. حالا میخواهیم بدانیم چرا؟ رجب: ما میدانیم که این دو استوانه سالم هستند و وقتی که شما دو مایع را روی هم میریختید چیزی از ظرف بیرون نریخت. احمد: دمای هر دو مایع با هم مساوی و اندازة دمای اتاق بود حال میخواهیم بدانیم چرا حجم این دو مایع کم شده است. حسین: آیا در این فاصله مقداری از مایع بخار شده است؟ معلم: برای جواب گفتن به این سؤال میتوانی راهی پیشنهاد کنی؟ حسین: میتوانیم خودمان آزمایشی انجام دهیم. در اینجا عدهای از شاگردان دور هم جمع میشوند و با ظرفهای استوانهای و مقداری آب و الکل که معلم در اختیار آنان میگذارد، دست به آزمایش میزنند تا ببینند در عرض چند دقیقه چقدر از این مایع ممکن است تبخیر شود. حسین: آزمایش نشان داد که از این مقدار مایع چیزی بخار نشده است. فریدون: اگر ما آب ظرفی را در آب دیگر بریزیم، حجم آب آمیخته به همین شکل کم میشود؟ معلم: خودتان آزمایش کنید. شاگردان این آزمایش را نیز انجام میدهند و متوجه میشوند که حجم دو ظرف پس از آمیخته شدن به طور محسوس کم نمیشود. جعفر : شاید اگر کوکا کولا را به آب یا شیر بیامیزیم حجم مایع آمیخته کم شود. در این لحظه شاگردان دوباره دست به آزمایش میزنند. رضا : وقتی که مایعات دیگر را به هم بیامیزیم، حجمشان به اندازة آب و الکل کم نمیشود. حسن: آیا چیزهای دیگری هستند که اگر آنها را به هم بیامیزیم، مثل آب و الکل، حجم مایع آمیخته به این گونه کم شود؟ معلم : من الان مقداری نمک و شکر به شما میدهم تا آنها را به صورت مایع درآورید، سپس، دو مایع را به هم بیامیزید؛ با این کار به جواب این سؤال میرسید. شاگردان صد میلیگرم شکر را در صد میلیلیتر آب حل میکنند. رجب: حجم شکر و آب به هم آمیخته هم مثل الکل و آب کم میشود. حسین: میدانید چرا؟ برای اینکه آب لای ذرات شکر میرود. رجب: من فکر میکنم که آب و الکل هم به همین شکل به هم آمیخته میشوند؛ یعنی ذرات آب با ذرات الکل جفت میشوند و حجم کم میشود. حسین: منظور از ذرات همان ملکولهاست؟ رجب: بله، مولکولهای آب و الکل در لابهلای هم قرارمیگیرند. معلم: خوب حالا که به اینجا رسیدیم، شما دربارة ملکول چه چیزهایی میدانید؟ سیاوش : میدانیم که ماده از ملکول ساخته شده است و وقتی دو چیز با هم مخلوط میشوند، ملکولهای آنها یا در هم میوند و با هم جفت میشوند، یا با هم ترکیب میشوند. ما این را در مورد آمیزش آب و محلول شکر و الکل و محلول نمک دیدیم. معلم: خوب دربارةمایعات وآمیختههای آبگونه چطور؟ سیاوش وقتی که ما آب و کوکاکولا را به هم میآمیزیم حجم دو مایع کم میشود ولی نه به اندازهای که در مورد آب و الکل ا تفاق افتاد. معلم: حالا که میدانیم طرز آمیخته شدن یا ترکیب شدن مولکولها با هم فرق میکند، بگذارید آنچه را تا به حال به دست آوردهایم خلاصه کنیم. رضا: شما صد میلیلیتر آب و صد میلیلیتر الکل را با هم قاطی کردید. معلم: آیا از اول میدانستید که یکی از آب است و یکی الکل؟ رضا : نه؛ ظاهر هر دو یکی بود و شما از اول چیزی در این باره به ما نگفتید. بهمن: بعد از اینکه دو مایع را به هم آمیختید متوجه شدیم که ازحجم این دو مایع 5/12 درصد کا سته شده است. معلم: خوب بعد؟ بهمن: ما باید جواب میدادیم که چرا از دو مایع آمیخته چند درصدی کم شده است؟ معلم: به این ترتیب شما در مرحلة ابتدایی درس از وجود یک مسئله یا مشکل آگاه شدید. رضا : بعد ما سؤالهایی از شما کردیم که جواب آنها به صورت «بله» یا «نه» داده شد. معلم: چه نوع سؤالهایی کردید؟ رضا : ما پرسیدیم که آیا هر دو مایع آب هستند، آیا دمای آنها برابراست، آیا استوانههای مدرج سالم هستند؟ معلم : این سؤالها چه کمکی به شما کرد؟ فریدون: این سؤالها مسئله را برای ما روشن کرد؛ یعنی ما با اشیا و مایعاتی که شما برای آزمایش از آنها استفاده کرده بودید آشنا شدیم. معلم: این سؤالها چه کمکی به شما کرد؟ فریدون: این سؤالها مسئله را برای ما روشن کرد؛ یعنی ما با اشیا و مایعاتی که شما برای آزمایش از آنها استفاده کرده بودید آشنا شدیم. معلم: اول با موقعیتی پیچیده و بغرنج مواجه شدید . بعد به وجود مسئلهای پی بردید و سپس در مورد چیزهایی که در این آزمایش به کار رفته بودند سؤالهایی کردید. پارهای از سؤالهای شما به حالت یا وضعیت این چیزها مربوط میشد. مثلاً پرسیدید که دما یا نوع مایع چیست؟ بعد چه کردید؟ حسین: ما سؤالهای بیشتری کردیم و با این پرسشها متوجه شدیم که علت کم شدن این مقدار از محلول بخار شدن نبود، بعد مایعات و مواد دیگری را با هم آمیختیم و به ا ین نتیجه رسیدیم که حجم کل بعضی از آنها از مقدار قابل انتظار کمتر میشود، در حالی که حجم پارهای دیگر تغییری نمیکند. معلم: آیا میتوانید بگویید هدف از این آزمایشها و سؤالها چه بود؟ بهمن: من فکر میکنم که ما بعضی از حدسهای خود را امتحان کردیم؛ یعنی میخواستیم بدانیم که حدسهای ما درست است یا نه؟ معلم: خیلی خوب: بعد چه نتیجهای گرفتیم؟ رجب: متوجه شدیم که وقتی که دو مایع با هم آمیخته میشوند، اگر ذرات آنها با یکدیگر ترکیب نشوند، ملکولهای آنها در میان هم قرار میگیرند. ما میدانیم که ماده از مولکول ساخته شده است و میان مولکولها مقداری فضا وجود دارد؛ وقتی که دو چیز با هم مخلوط میشوند ملکولها در این فضاهای خالی قرار میگیرند و این بخوبی در مورد آب و الکل دیده شد. معلم: خوب، بعد؟ بهمن: ما چیزهای دیگری مثل محللول نمک و آب را نیز به هم آمیختیم تا ببینیم همین اصل در مورد آنها هم درست است یا نه؟ معلم : خوب، وقتی که دیدید حجم آمیختة آب و الکل از مقدار قابل انتظار کمتر است متوجه یک اصل شدید و آن این است که مولکولهای یک مایع فضای خالی میان مولکولهای مایع دیگر را پر میکنند. ممکن است این اصل در مورد ترکیب مایعات و اجسام مختلف صدق نکند. آنچه در اینجا گفته شد نمونهای است از مشکل گشایی به شیوة کاوشگری، هدف کلی در این گونه مشکل گشایی ان است که به فراگیر امکان دهیم تا خود به پژوهش بپردازد و به گونهای فعال مهارتهای لازم را برای گردآوی اطلاعات و کشف روابط علت و معلولی کسب کند. علاوه بر این با چگونگی بازسازی مفاهیم، درک وقایع و واقعیاتی که در پیرامون او رخ میدهند آشنا شود و حس کنجکاوی خود را ارضا کند. حال به نمونة بالا برمیگردیم تا ببینیم معلم و شاگردان چه مراجلی را برای رسیدن به هدف آموزشی طی کردهاند؟ نحوة واکنش معلم و ماهیت روابط میانگروهی چه بوده است و معلم در کار خود از چه منابعی استفاده کرده است؟ مراحل تدریس: مرحلة اول: طرح یا بازنمایی مشکل: گفتیم که مشکل گشایی با طرح یک مسئله (پرسش، مشکل یا نکتة مبهمی) آغاز میشود. فراگیران پس از مواجه شدن با یک موقعیت پرسشآمیز، به وجود مسئلهای پی میبرند. در طرح این مسئله عواملی نظیر سن، میزان تحصیلات، هدف آموزشی و علاقة فراگیران در نظر گرفته شده است، به گونهای که یافتن راه حل مسئله برای همة آنان به اندازة کافی برانگیزنده مینماید. بدیهی است که مسئلة طرح شده باید با محتوای درس و هدف آموزشی هماهنگ باشد. مثلاً در نمونة بالا هدف معلم این بود که قمستی از شیمی مربوط به کشش میان مولکولی را به شاگردان بیاموزد؛ و به همین دلیل، درس خود را با آزمایش آغاز کرد. شاید برای شما، که اولین بار با این الگو آشنا میشوید طرح مسائل جالب قدری دشوار به نظر برسد؛ ولی باید گفت که، پس از کمی تمرین و صرف وقت، این کار چندان دشوار نخواهد بود. اگر مطلب کتاب درسی را با دقت مطالعه کنید. میتوانید قسمتهای از آن را به شکل مسئله درآورید تا با استفاده از الگوی مشکل گشایی آموخته شود. حتی از روی منابع غیر درسی نیز میتوان مطالب جالبی پیدا کرد و به عنوان مسئله یا پرسش مطرح ساخت. این الگوی تدریس منحصراً درآموزش علوم تجربی، نظیر فیزیک و شیمی،به کار نمیرود بلکه در تدریس دروسی نظیر ادبیات، هنر و رشتههای علوم انسانی نیز از آن استفاده میشود. در تدریس ادبیات، داستانها و کتابهای قصه بهترین منابع برای استفاده از این الگو به شمارمیآیند. برای نمونه معلم میتواند آغاز داستانی را به شاگردان بگوید ودر آن چند تن از قهرمانان داستان را معرفی کند و سپس از آنان بخواهد تا چگونگی خاتمه یافتن داستان را حدس بزنند، گاهی حتی داستانهای تاریخی هم بمنزلة منبع برانگیزندهای برای طرح این گونه مسائل به شمار میآیند. ارائه مطالب درسی نیز به این شیوه میتواند به پرورش خلاقیت فکری فراگیران کمک کند، مثلاً در درس جغرافی، معلم نقشة جزیرهای را، که قرنها پیش، روی کرة زمین وجود داشته است و اکنون دیگر نیست، رسم میکند و تصاویری از ابزارهاووسایلی را که نشانة وجود نوعی تمدن در این جزیره است به شاگردان نشان میدهد. سپس ازآنان میخواهدکه درمورد شکل زندگی مردم این جزیره و این که چگونه از این ابزارهاووسایل استفاده میکردهاند حدسهایی بزنند. درمورد دیگر، معلم دبستان از کودکان میخواهد که بابررسی یادداشتها کاغذهای بیهوده و سایر اشیایی که در سطل آشغال یکی از کلاسها در طول روز روی هم انباشته شدهاند، نوع فعالیتهای انجام یافته را حدس بزنند. به این ترتیب،موضوعهای درسی که ممکن است برای طرح پرسش یا مسئله مورد استفاده قرار بگیرند بسیارند و مسائل طرح شده با توجه به سن وخصوصیات فراگیران وکیفیت درس مورد نظر، چنان تنظیم میشوندکه فراگیران برای یافتن راه حل با علاقة تمام به جستجو و بررسی بپردازند. مرحلة دوم : گردآوری اطلاعات و فرضیهسازی از طریق پرسش وآزمایش: در حل مشکل بالا اکثر سؤالهایی که فراگیران در آغاز عنوان کردهاند به منظور به دست آوردن اطلاعات لازم پیرامون مسئله موردنظر بود، مثلاً سؤال شد:«آیا اندازة دو ظرف استوانهای برابر است؟ آیا مایع داخل آنها آب است؟آیا یکی سرکه و دیگری الکل است؟ آیا هنگام ریختن محلول یکی از دوظرف در دیگری، قسمتی از مایع بیرون ریخته شده است؟» هدف فراگیران از طرح این گونه پرسشها جمعآوری اطلاعاتی است که با تحلیل آنها ماهیت مسئله را برای خود روشنتر سازند. به هنگام استفاده از این الگو،باید توجه داشت که اکثر فراگیران، پیش از جمعآوری اطاعات آغازین، مایل هستند خودشان مستقیماً به جواب مسئله برسند. مثلاً سؤال میکنند چرا حجم آب و الکل به هم آمیخته کمتر از آن است که انتظار میرود؟ یا چگونه حرارت ناشی از آمیزش دو محلول باعث تبخیر قسمتی از آن میشود؟ به این قبیل سؤالها نباید در ابتدا به وجه مستقیم پاسخ داد، بلکه باید فراگیر را تشویق کرد تا نخست اطلاعات لازم را جمع آوری کند و بتدریج خودش به پاسخ یا حل مسئله برسد. به دست آوردن اطلاعات یکی از مهمترین مراحل به کار گرفتن این الگو، در تدریس، به شمار میآید. در این مرحله فراگیر سؤالهای متعددی مطرح میسازد ودر نتیجه، اطلاعات فراوانی به دست میآورد که براساس آنها چند فرضیه، در رابطه باحل مسئله یا مشکل، در ذهن او نقش میبندد. برای ارزشیابی فرضیههای خود با تشویق معلم، دست به آزمایش میزند و از این طریق به درستی یا نادرستی افکار، فرضیهها و حدسهای خود پی میبرد. مثلاً میپرسد: «آیا تبخیر مایع موجب ناپدید شدن قسمتی از آن شده است؟» معلم به این سؤال جواب مستقیم نمیدهد بلکه او را وادار به انجام دادن آزمایش میکند. بدین سان،بعضی از فرضیهها که به ذهن فراگیر خطور کردهاند، رد میشوند و به تدریج تعداد و ماهیت مفاهیم و متغیرهای مؤثر برای حل مسئله مشخص میشود. در نمونة بالا، فراگیریان از راه آزمایش متوجه شدند که آمیختة آب و کوکا با آمیختة آب و الکل تفاوت دارد و محلولها در مدت زمانی کوتاه تبخیر نمیشوند. بدین ترتیب، در فرایندمشکل گشایی، فراگیران پس از طرح شدن مسئله حدود و ابعاد آن را مشخص میکنند؛ اطلاعاتی دربارة آن جمعآوری میکنند و براساس آنها فرضیههایی ارائه میدهند و سپس برای حصول اطمینان، در مورد صحت آنها، دست به آزمایش میزنند، براساس اطلاعاتی که از این طریق به دست میآورند بتدریج به روابط میان متغیرها، به صورت قواعد یا اصول، آگاهی حاصل میکنند. باید اشاره کنیم که در این مرحله ذهن فراگیری بین دو حالت گردآوری اطلاعات و تشکیل فرضیه کار میکند و این دو فعالیت ذهنی از یکدیگر متمایز نیستند؛ یعنی نمیتوان گفت که جمعآوری اطلاعات به فرضیهآفرینی میانجامد، یا داشتن فرضیه موجب کسب اطلاعات میشود؟ البته بعضی از فرضیهها که در مراحل اول به ذهن فراگیر خطور میکنند، خام ومبهماند. هنگامی که فراگیر به راه حل مسأله نزدیکتر میشود،فرضیههای سنجیدهتر و بهتری ارائه میدهد. درشکل دادن به فرضیههای علمی نقش معلم بسیار حایز اهمیت است. او باید فراگیر را تشویق و راهنمایی کند تا فرضیههای ناقص خود را به صورت کاملتر و جامعتری درآورد مثلاً وقتی که فراگیر میگوید: «با آمیخته شدن آب و الکل مولکولهای این دو مایع در فضاهای خالی یکدیگر قرار میگیرند»، معلم ازاو میپرسد :« این مطلب چه چیزی را درمورد مولکول به مامیگوید؟» برای پاسخ دادن به این سوال، فراگیر مجبور است که در فرض ناقص خود تجدید نظر کند؛ لذا با استفاده ازدانش و فراگرفتههای قبلی خود میگوید: « ماده از مولکول ساخته شده است و هنگامی که دو چیز با هم آمیخته میشوند، مولکولهای آنها درهم میروند.» بدین سان، به یک خصوصیت کلی مولکول دست مییابد و این اصول را بیان میکند. مرحلة سوم : تحلیل و بازبینی فرایند مشکل گشایی آخرین مرحلة گشودن یک مئسله، تحلیل و بازبینی کل فرایندمشکل گشایی است؛ یعنی معلم، پس از اینکه یقین حاصل کرد که فراگیران به راه حل مشکل دست یافتهاند، سؤال کردن را متوقف میکند و مراحل رسیدن به جواب را برای آنها تشریح میکند. به این منظور، وی همة مراحل مشکل گشایی، یعنی طرح شدن مسئله، بررسی اجمالی، جمعآوری اطلاعات و تشخیص حدود آن وانجام دادن آزمایشها را برای آنهاتشریح میکند. در نمونة داده شده، معلم، درحین تدریس و سؤال و جواب، چند بار از فراگیریان خواست که اطلاعات جمعآوری شده را خلاصه کنند. در خاتمة درس نیز، معلم مراحل آزمایش وحتی نکات جزئی را یک بار مرور میکند. در جریان این کار، ممکن است فراگیران پرسشهای جدیدی مطرح کنندو زمینه برای معرفی مطالب تازه هموار شود. در تحلیل فرایند مشکل گشایی معلم میکوشد تا برای فراگیران روشن کند که آزمایش وی به چه طریق آنان را با مسئلهای مواجه کرد؛ سؤالهای آنان چه اطلاعاتی رادر اختیارشان قرار داد؛ آزمایشها پاسخ کدام سؤالها را روشن کرد چه فرضیههایی برای گشودن مسئله پیشنهادشد؛ فرضیهها چگونه آزمایش شدندو اصل (اصول)کلی به چه نحو به دست آمد؟ نحوة واکنش معلم: در کاربرد الگوی مشکل گشایی از طریق کاوشگری، معلم از سه اصل مشخص پیروی میکند: اصل اول این است که معلم پس از طرح مسئله، ضوابطی را که فراگیران باید در مورد نوع پرسش رعایت کنند توضیح میدهد. وی تذکر میدهد که فقط سؤالهایی پاسخ پذیر هستند که بتوان به آنها پاسخ مثبت یا منفی داد. اگر سؤالی به توضیح احتیاج داشته باشد، سؤال کننده موظف است که آن را به گونة دیگری مطرح کند. اصل دیگر این است که در جریان فعالیت آموزش، معلم نقش راهنما بر عهده میگیرد و به هیچ وجه شخصاً جواب مسئله را در اختیار فراگیر نمیگذارد. در واقع در هیچیک از الگوهای مشکل گشایی، معلم فراهم آورندة اطلاعات نیست، بلکه موقعیتی را ایجادمیکند که فراگیر خود به پژوهش وجمع آوری اطلاعات و آزمایش بپردازد. برای ایجاد موقعیت مساعد ضروری است که شاگردان به اندازةکافی آزادی عمل داشته باشند وبتوانند براحتی سؤالها و نظرهای خود را با یکدیگر درمیان بگذارند؛ طی بحث به صورت گروهی، اطلاعات لازم را گرد آورند و فرضیههای خود را ارزشیابی کنند. مسلم است که معلم باید فراگیران را از نحوة دانشاندوزی و دانشآموزی آگاه کند؛ یعنی در جریان مشکل گشایی، چندین بار سؤال را متوقف کند و از فراگیران بخواهد تا مراحل سپری شده از آغاز فعایت رابیان کنند؛ گاهی نیز شخصاًُ این کار را به عهده بگیرد. اصل سوم این است که، پس از دست یافتن فراگیران به راه حل مسئله، فرایند مشکل گشایی از آغاز تا انجام برای آنان تبیین میشود. اگر اصول سه گانة بالا رعایت نشوند، تدریس ممکن است صرفاً به فعالیتی مانندمسابقة بیست سؤالی یا حل معما تبدیل شود که مالاً از ارزش آموزش آن کاسته میشود. ماهیت روابط میانگروهی: موفقیت در کاربرد این الگو مستلزم ایجاد حس همکاری میان همة فراگیران است. به فراگیران باید فرصت داد تا سؤالهای خود را مطرح کنند. در آزمایشها شرکت کنند و با یکدیگر به بحث بپردازند. همان گونه که قبلاً اشاره کردیم، فراگیران باید آزادی کافی داشته باشند تا طی بحث ومناظرة گروهی به بررسی اطلاعات به دست آمده بپردازند و فرضیههای خود را ارزشیابی کنند. در این شیؤه تدریس، فراگیران باید، تا حد امکان، از استقلال لازم برخودار باشند. منابع و شرایط لازم: معلمی که از این روش استفاده میکند باید با فرایند مشکلگشایی آشنایی کافی داشته باشد تا بتواند فراگیران را در رسیدن به هدف آموزشی یاری دهد. از آنجا که این الگوی خاص بیشتر در علوم تجربی به کار رفته است، لازم است که معلم وسایلی از قبیل فیلم، اسلاید، عکس و ابزارهای لازم آزمایش در اختیار داشته باشد. باید اضافه کنیم که برای به کار گرفتن این الگو، در تدریس،گاهی لازم است که فراگیران به گروههای کوچک تقسیم شوند و سپس نتایج آزمایشهای خود را با دیگران در میان بگذارند. گاهی نیز در هر گروه، یکی از فراگیران به عنوان رهبر انتخاب میشود.گاهی لازم است که معلم طرز نشستن گروههای مختلف را در کلاس تعیین کند؛ مثلاًُ بین گروهها فاصلة لازم به وجود آورد تا هر گروه بتواند، به طور مستقل و بدون درگیری با گروههای دیگر، مراحل مشکل گشایی را بپیماید.باید اشاره کنیم که کاربرد این الگو در کلاسهایی که عدة فراگیران زیاد باشد ممکن است مشکلات فراوانی برای معلم به وجود آورد؛ زیرا معلم باید بتواند همة فراگیران یک کلاس را در جریان مشکل گشایی راهنمایی کند واین کار، در کلاسهای پرجمعیت، وی را با دشواریهایی مواجه میسازد. مشکل گشایی به شیوة بررسی شواهد : اگر یک کتاب زیستشناسی متداول را ورق بزنید، میبینید که در آن اکثر اطلاعات علمی به صورتی قاطع و ثابت ارائه شده است.مثلاً انواع پستانداران عبارتند از : ... یا مراحل تنفس موجودات دریایی عبارتاند از : ... یا هر سلول بدن انسان تنها بیست و سه جفت کروموزوم دارد. یاهر کروموزومی مرکب از