ترس و اضطرابفاطمه سالمی
مقدمه اکثر نوجوانان وجوانان هنگام روبه رو شدن با موقعیت تهدید آمیز یا فشار، احساس اضطراب و تنش دارند. چنین احساساتی با واکنشهای نابهنجار و یا فشار روانی توام میگردد اختلالهای اضطرابی شامل گروهی از اختلالهاست که اضطراب یا نشانهی اصلی آنها زمانی است که شخصی می خواهد رفتارهای غیر انطباقی خاصی را کنترل کند «براهنی، 1372» ویژگیهای فرد مضطرب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی، و برانگیختگی فیزیولوژیکی و تحریک پذیری است. و آنها اغلب در خواب رفتن نیز مشکل دارند. بعضی از نوجوانان با مفهوم ترس زودتر و بیشتر آشنا شده، لذا از ترس ناکام شدن دست به هیچ کاری نمی زنند و این کار باعث می شود قدرت ابتکار و خلاقیت در آنها رشد نیابد. اینگونه افراد از به نتیجه نرسیدن فعالیتشان ترس دارند و ممکن است به وسیلهی دیگران تحقیر هم بشوند. لذا، آنها با مفهوم حقارت نیز آشنایی دارند. ترس و اضطراب دو مقولهی به هم پیوسته و جدانشدنی هستد. عامل اصلی ترس، اضطراب است و به عکس ترس و اضطراب عوامل به وجود آورندهی زیادی دارند. ترس و اضطراب حالات هیجانی ناخوشایندی هستند که گاه به گاه افراد بهنجار راهم مبتلا می سازند. لیکن به شکل بارزتری در زندگی مبتلایان به اختلالات اضطرابی نمود خود را نشان می دهند. ترس از اضطراب روی می دهد زیرا یک پاسخ هیجانی توأم با دلواپسی است که در مقابل چیزها و موقعیتهای خاص نمود خود را نشان می دهد مانندترس از بلندی،مار، سگ و.... روان شناسان چهار جزء در پاسخ آموخته با ترس را مشخص کردهاند که عبارتند از: جزء شناختی که در آن اشتغال ذهنی توام بادلشوره از یک خطر احتمالی یا صدمه جسمی، موقعیتی شرم ساز کننده یا بی کفایتی افشا شده وجود دارد، واکنش جسمی که تغییرات مردمکی و تنفسی تا اختلالات گوارشی و بی اختیاری در مثانه را شامل میشود؛ جزء هیجانی که مشتمل است بر احساسات نگرانی، احساس ضعف و لرزش و بالاخره جزء رفتاری واکنش کلاسیک گریز، که در آن فرد برانگیخته می شود تا به منبع ترس حمله کرده و آن را نابود سازد و یا از موقعیت فرار کرده و از خطر رهایی یابد. هر چند اضطراب همان چهار جزء ترس را دارد ولی باید از آن تفکیک شود. در اضطراب جزء شناختی مبهم واز نظر ذهنی نامتمرکز است. به جای وقوف به خطری روشن و شناخته شده، شخص از احساس نگرانی خود رنج می برد. تفکر غالب این است که چیزی وحشتناک درشرف وقوع است شخص مبتلا قادر به حمله و تخریب منع اضطراب نیست، چون مشخص نیست، توان فرار از آن راندارد. اجزای جسمی و هیجانی اضطراب شبیه اجزای ترس است امامعمولاً شدیدتر از آن می باشد «پورافکاری،1373» در حالی که آمارها از افزایش بیماریها روانی در کشورها حکایت می کند وزیر بهداشت و آموزش پزشکی ر مراسم روز جهانی بهداشت سال 2001به نام سال بهداشت روان نامگذاری شد گفت 12 تا 5/22 در صد از کل جامعه ایران به اختلالات روانی مبتلا هستند. همچنین با اشاره به اینکه سالانه در دنیا نزدیک به یک میلیون نفر بر اثر خودکشی جان خود را از دست دادند غافل شدن بهداشت روانی یکی از خطاهای بزرگ نظام بهداشتی است و هر برنامه بهداشتی بدون در نظر گرفتن رفاه روانی جامعه با شکست مواجهه خواهد شد. تعریف ترس: ترس مرضی است واقعی که کل زندگی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد و به صورت یک وسواس درمی آید و گاهی مانع فعالیت طبیعی فرد می شود. ترس عبارت است از واکنش (شیمیایی و فیزیکی) د رمقابل یک خطر «قرچه داغی 1371؛ به نقل از برنر». تعریف اضطراب: فرهنگ (وبستر) اضطراب را چنین تعریف می کند: «حالت مضطرب احساس ترکیبی نیرومند یا مسئوو لیتی از عدم یقین بی تابی بیم و ترس ریشه دار و عمیق در باره ی یک اتفاق احتمالی با نا آرامی «همچنین» اضطراب عبارت است از واکنش در مقابل خطری که وجود خارجی ندارد» اضطراب مرضی یک احساس درد آور که تظاهرات جسمی به همراه دارد «قرچه دا غی 1371 به نقل از دیوید برنر». اضطراب عبارت است از احساسی از انتظار «امانه از روی اطمینان» برای روی دادهای نا خوشایند این احساس تجربه یک ترس مبهم در غیاب خطر با فصل خارجی است. افرادی که دارای شخصیت مضطرب می با شد برای ابتلای به رواننژندی اضطراب استعدادی بیشتری دارند. این افراد معمولا عصبی و مستعد برای نگرانی هستند و بیش از حد محافظه کارند. از نظر سیمای بالینی نیز بیمار ناراحت و بیمناک است و قادر به تمرکز نبوده و فراموشکار نیز می باشد و بیخوابی همراه با رویاهای ناخوشایند و از کابوسهای شبانه شکایت می کند ولی ممکن است ترس ا زیک موقعیت را تجربه کنند که نشانه های جسمانی ان عبارتند از تپش قلب، فشار خون، فشار قفسه سینه، ناراحتی شکم، خستگی و تاری دید. بیمار نگاهی نگران دارد که ممکن است با لکنت زبا ن نیز صحبت کند. «نیکخواه 1371» از نظر پزشکی اضطراب را می توان نوعی نا آرامی هراس و ترس ناخوشایند همراه با احساس قریب الوقوع که منبع آن قابل شناخت نیست دانست «وهاب زاده 1366» اضطراب حالت بیمار گونه ی شخصی همراه با احساس بیم و نگرانی و نشانه های جسمی حاکی از وجود دستگاه عصبی اتو نومیک بیش فعال است. «پور افکاری1371» اضطراب یک حالت هیجانی است که از خصوصیات بر جسته ی آن تولید یک حالت بی قرار و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و مکان تناسب ندارد. «معانی 1358» چکیدهاکثر نوجوانان و جوانان هنگامی که با موقعیتهای تهدیدآمیز روبهرو میشوند، دچار احساس ترس و اضطراب میشوند. به وجود آمدن ترس و اضطراب باعث به وجود آمدن یک سری واکنشهای نابهنجار در فرد میشود که با فشارهای روانی توأم است. ترس و اضطراب دو مقولهی جداناشدنی هستند؛ و عامل اصلی ترس اضطراب است و برعکس میتوان گفت، اضطراب با ترس پیوند دارد. عدهای از نوجوانان با مفهوم ترس آشنا هستند به همین علت از دست زدن به برخی فعالیتها خودداری میکنند و همین باعث میشود تا خلاقیت و ابتکار در آنها به وجود نیاید. «ترس» عبارت است از واکنش در مقابل یک خطر واقعی و «اضطراب» یعنی واکنش در مقابل خطری که وجود خارجی ندارد. داشتن افکار و احساسات منفی میتواند عامل بسیاری از بیماریهای انسان باشد. بعضی از پزشکان علت اضطراب را اختلالات روانی میدانند، بلکه به نظر آنها اضطراب دارای علتهای پزشکی است. تپش سریع قلب، لرزش بدن، عرق بیش از حد معمول بدن، اضافه شدن تعداد دفعات ادرار، عدم کنترل ا درار و… همگی از نشانههای ترس و اضطراب و از عوارض آنهاست. ترس در دورهی نوجوانی و جوانی و حتی ترس در دورهی بزرگسالی نیز ریشه در تداعیهای غلط دورهی کودکی فرد دارد. مانند ترس از تاریکی یا ترس از مرده و غیره. ترسهای این دوره را میتوان به ترس بر اثر مشکلات زندگی، ترس در مورد جدایی والدین، ترس از آموزشگاه، ترس در رابطه با جنسیت، ترس از عدم پذیرش در گروه همسالان، ترس از ارتکاب به مسایل خلاف دین و اخلاق و ترس مرضی تقسیم نمود. دربارهی انواع اضطراب باید گفت که اولاً اضطراب موضوعی جهان شمول است و منحصر به قشر خاصی نیست. علایم جسمی آن نظیر ناراحتی معده و تنگی نفس است و نشانهی روانی آن ترس و احساس افسردگی است و به دو دسته تقسیم میشود: الف ـ اضطراب طبیعی و بهنجار. اضطراب نیز مانند دیگر تنشهای عاطفی میتواند خود یک انگیزه برای رفتار باشد. ب ـ اضطراب نابهنجار که درجات گوناگون دارد و با فرایندهای متفاوتی ظاهر میشود. این نوع اضطراب باعث احساس و رفتاری است که از کارایی فرد میکاهد. اضطراب نابهنجار از دیدگاههای مختلف زیستشناسی، روانپویایی، رفتارگرایی، شناختی، انسانگرایی و دیدگاه اجتماعی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و هرکدام علتهایی را برای آن ذکر کردهاند. محققین عواملی را که باعث اضراب میشوند، مورد توجه قرار دادهاند. از این نظر افراد به دو دسته تقسیم میشوند؛ افرادی که محقق نیستند و به توجیحات خرافی نزدیک هستند و عدهای که سعی دارند به پدیدهها جنبهی علمی و منطقی بدهند، لذا حرفهای خود را براساس نتایج به دست آمده از متن تحقیقات قانونمند میزنند. برای کاستن از میزان اضطراب از مکانیسمهای خودآگاه و ناخودآگاه استفاده میشود. مانند کوششهای فرد برای کنترل اضطراب، روشهای ناخودآگاه برخورد با اضطراب، برنامهریزی شخصی، وجود فلسفههای تغییردهندهی زندگی، به کار بستن تمرینهای جسمانی و روانی و دستوران روانپزشکان که بر پایهی مکانیسمهای دفاعی استوار است. کلیدواژه: ترس، اضطرابتر س های بهنجارهنگامی ترس به هنجار محسوب می شود که احساس تر س در برابر یک خطر واقعی یک تجربه ی بهنجار پدید آید. عبور از منطقه خطرناک به هنگام شب تقریبا د رهر کسی احساس ترس ایجاد می کند یا کارگری که در نوک قله یک آسمان خراش کار می کند باوزش با د شدید دچار ترس میشود. ترس های نابهنجار هنگامی ترس نابهنجار محسوب می شود که خطر واقعی یا احتمالی در کار نباشد اکثر مردم در چنین موقعیتی نمی ترسند یعنی وقتی ترس غیر منطقی باشد نمونه های چنین ترس هایی مانند نزدیک شدن سگی که با زنجیر مهار شده و به انسان نزدیک می شود یا گربه ای که در زباله دان مشغول جستجوی غذا است. نابهنجاری ترس زمانی مشخص می شود که پاسخ بیمناک شکل بسیار شدیدی پیدا کرده و فعالیت های زندگی فرد را محدود سازد این گونه ترس ها را فوبی می نامند و شخص فوبیک از غیر منطقی بودن ان آگاه است (پور افکاری 1373). رابطهی ترس و اضطراب اضطراب و ترس با هم ارتباط نزدیکی دارند به طوری که می توان گفت این دو با هم دوقلو هستند و از لحاظ معنی لغوی به اشخاصی که به ترس مرضی مبتلا هستند و سعی د رتوصیف احساس خود دارند مرتبط می شوند. اضطراب عصبی بودن و نگرانی لغاتی هستند که به نظر می رسد کاملا وابسته به هم هستند. صاحب نظران می گویند این چنین به نظر می رسد که ترس و وحشت زدگی به طور مشابهی با هم مرتبط باشند. «هنگامی که سوار هواپیما شدم خیلی ترسیدم و احساس وحشتناکی داشتم» در این مثال فرد تجربه ای مهیج و مشوش کننده را در یک موقعیت خاص یعنی سوار شدن هواپیما توصیف می کند. در حقیقت وحشت ترس ذهنی است ما رادرجا میخکوب می کند و قدرت هر گونه عملی را از ما می گیرد. د رحالی که وحشتزدگی، ترس فرضی است که با حس از دست دادن کنترل و حس احتیاج به واکنش سریع غیر اختیاری برای فرار کردن از موقعیت است. نمودار1ـ ترس و اضطراب و نگرانی (اقتباس از کتاب روانشناسی ترس، ترجمه آقای علی بهرامی) انسانها دارای این قدرت تخیلی هستند که از قبل در باره ی آینده فکر کنند و پیش بینی کنند که چه چیزی ممکن است د رآینده اتفاق بیافتد. اضطراب بیشتر در رابطه با پیش بینی خطری است که ممکن است اتفاق بیفتد نه چیزی که کاملا واقع می شود. از طرف دیگر، ترس چیزی است که هنگام وقوع یا کمی قبل از وقوع چیزی خطرناک یا ناگوار در ما ایجاد می کند. به طور کلی اضطراب و ترس غالبا برای توصیف احساس یکسانی به کار می رود ولی این دو یکسان نیستند و یکی از آن ها شکل وخیم تری نسبت به دیگری دارد. علایم روانشناختی و شناختی اضطراب : احساس اضطراب دو جزء دارد : 1- آگاهی ا ز احساس های فیزیولوژیکی (تپش قلب، احساس دلشوره، تنگی نفس، لرزش زانوها، صدای مرتعش.) 2- آگاهی از وجود عصبانیت یا ترس. اضطراب ممکن است در نتیجه احساس شرم افزایش یابد «دیگران خواهند فهمید که من ترسیده ام»، بعضی ها از این فکر که میفهمند دیگران متوجه اضطراب آنها نشده اند یا اگر شدهاند شدت آن را تشخیص ندادهاند، دچار حیرت میگردند. علاوه بر آثار حرکتی و احشایی اضطراب، تاثیر آن بر تفکر، ادراک و یادگیری نباید از نظر دور بماند. مغز یک مکانیسم ترکیبدهنده مرکزی و در عین حال یک انتهایی است. اضطراب پیدایش کونوزیون و دگرگونی ادراک را نه تنها در ارتباط با زمان و مکان بلکه افراد و معانی حوادث تسهیل می کند. این دگرگونیها با پایین آوردن سطح تمرکز کاهش فراخوانی خاطرات و ایجاد اختلال در توانایی ربط دادن یک عبارت یا عباراتی دیگر «تداعی»، در یادگیری ایجاد تداخل می کند. یک وجه مهم هیجانات تاثیر آنها برا انتخاب بودن توجه است. بیمار مضطرب مستعد انتخاب بعضی از اقلام در محیط خود و چشم پوشی از اقلام دیگر بوده و به این ترتیب سعی می کند ثابت کند که در ترسناک تلقی نمودن یک موفقیت و ابراز واکنش متناسب با آن حق دارد و یا برعکس، اضطراب او نا به جا و غیر ضروری است. اگر او اشتباهاً ترس خود را توجیه نماید اضطراب های وی به وسیله واکنش انتخابی شدت خواهد یافت. به این ترتیب حلقه ای معیوب از اضطراب دگرگونی ادراک و افزایش اضطراب به وجود خواهد آمد از طرف دیگر اگر او با فکر انتخابی اشتباهاً به خود اطمینان بخشد، اضطراب های متناسب ممکن است فروکش نموده و او اقدامات احتیاطی لازم باز دارد «پور افکاری، 1368». دفاع در برابر اضطرابفروید معتقد است که غریزه همیشه در حال فشار آوردن برای ارضا شدن عمل می کند. در مقابل محرمات جامعه سعی در محدود کردن ارضا دارند. لذا فعالیت های دفاعی به وجود می آید و تمام رفتارها توسط غرایز بر انگیخته می شود، پس همه ی رفتارها از این نظر علیه اضطراب با شدتهای مختلف در افراد مختلف دفاع می کنند. وی چندین مکانیزم دفاعی را اصل مسلم می دانست و اعلام نمود که ما به ندرت فقط از یکی از آن ها استفاده می کنیم و در مقابل اضطراب ممکن است از چندین مکانیزم دفاعی به طور همزمان استفاده کنیم لذا ممکن است تداخل بین مکانیزمها به وجود آید. با اینکه مکانیزمها از نظر خصوصیت فرق می کنند ولی دارای دو ویزگی مشترک هستند. اول اینکه آن ها انکار تحریفی واقعی دارند و دوم اینکه آن ها به صورت غیر هشیار عمل می کنند و ما از وجود آن ها آگاه نیستیم، بدان معنی که در سطح هشیار، تصاویر ذهنی تحریف می شود و یا به صورت غیر واقعی از خود و از محیط مان در ذهن ایجاد می شود «قریچه داغی، 1371» چگونگی اضطراب 1- اضطراب برای بقای حیات ضرورت اساسی دارد. یعنی اینکه یک درد هیجانی است که مانند درد جسمانی به صورت یک فرایند اخطار و هشدار دهنده عمل می کند. 2- اضطراب غالبا یک علامت حمایت کننده می باشد می توان دنیای هیجانی بدون اضطراب را خیلی شبیه دنیای فیزیکی بدون اصطکاک تلقی کرد. 3- همرا با رشد شخصیت، مکانیسم های انطباقی مختلفی برای حمایت فرد در مقابل اضطراب پیدا می شوند. 4- عوامل فرهنگی از جمله مذهب، تحصیلات، نظام ارزشهای فردی و میزان انسجام اجتماعی فرهنگی در تولید اضطراب موثرند. 5- اگر اضطراب به اندازه کافی شدید باشد شخص وادار می شود که اقدامی علیه آن کند «نظیر دوری و فرار از آن، مصرف دارو، مصرف الکل، مراجعه به طبیب و نظایر آن» 6- این مسئله که آیا اضطراب بهنجار است یا نابهنجار، بستگی به علت شدت و وحدت آن دارد 7- اضطراب می تواند مانند درد جسمانی جنبه ی مرضی داشته باشد. 1-7 وقتی که بدون علت معلوم و یا به سبب یک اتفاق جزیی و کوچک عارض گردد. 2-7 وقتی که بدون جهت پایا و شدید باشد «پور افکاری1368» اضطراب یک حالت دلشوره و نگرانی است که با ترس پیوند دارد. لذا جدا نمودن ترس و اضطراب از یک دیگر غیر ممکن است چنین حالت هایی هنگامی به انسان دست می دهد که فرد دارای یک مسئله یا مشکل روانی باشد و موجب به هم خوردن تعادل روانی نیز می شود علل پزشکی اضطراب و ترس داشتن افکار و احساسات منفی می تواند عامل بسیاری از بیماریهای انسان باشد لذا پزشکان علت اضطراب را اختلال روانی نمی دانند بلکه به اعتقاد این عده اضطراب علت پزشکی دارد. به استناد یک بررسی بیش از 90 در صد بیمارانی که از ترس و وحشت رنج می برند دست کم یکبار به پزشک مراجعه کرده اند زیرا اعتقاد داشتند که دچار نوعی عدم تعادل شیمیایی هستند و بیش از 70 درصد این بیماران برای درمان خود به پیش از ده پزشک مراجعه کرده بودند تا برای نشانه های اضطراب خود علتی پزشکی پیدا کنند. اغلب بیماران اعتقاد دارند که به لحاظ جسمی و یا ذهنی مشکلاتی دارند در واقع این باور تحریف شده که اشکالی در کار وجود دارد خود یکی از بارزترین نشانه های اضطراب است ماهیت اضطراب: اضطراب باعث تجربه نا خوشایند می شود وصف چنین حالتی اغلب مشکل است ولی آن را می توان تحت دو مقوله مورد بحث قرار داد یکی آن چیزی که در مغز حس می کنیم و دیگر تظاهراتی که آن ها را در جسم خود می بینیم در فکر خودمان اطلاع شدیدی از تنش و ناراحت بودن، هراس از پریشانی و پبش بینی وقوع حوادث ناگوار ایجاد پریشانی می کند، به وجود می آید که باعث بی قراری انسان می شود لذا باید کاری انجام دهیم که یا از منبع اضطراب رهایی یابیم یا از آن فرار کنیم در جسم ما احساس دلشوره و احساسی از تنش به وجود می آید که اگر به میزان کافی شدت یابد موجب می گردد تا احساس مریض بودن کنیم لذا قلب سریعتر می تپد بدن به لرزه می افتد و بیش از حد معمول عرق می کنیم در چنین حالتی تعداد دفعات ادار کردن زیادتر می شود لذا کنترل ادرار در چنین حالتی مشکل تر از حالت عادی است. پریدن رنگ صورت همراه با نگرانی و عصبی شدن از حالت های اضطراب است که اگر بسیارشدید شود احساس شدیدی از ترس به ما غلبه خواهد کرد و ما این طور احساس می کنیم که اتفاق وحشتناکی در حال وقوع است در چنین هنگامی ممکن است غش کند یا قلبش از کار بایستد چنانچه چنین حالتی ادامه یابد دیوانگی در انتظار فرد است در یک چنین حالت مضطربانه همه اعتماد به نفس و آرامش خود را از دست خواهیم داد و در چنین وضعیتی حتی قهرمانان نیز می هراسند تا مبادا در خطر ترسو بودن قرار گیرند «بهرامی 1372» ترس های دوره نوجوانیترس معمولا وقتی به وجود می آید که شخص در مقابل خطر غیر مترقبه و ناگهانی اعم از جانی یا تهدید منافع خود که آمادگی دفاع آن را نداشته باشند قرار گیرد. با آنکه بعضی از تداعیهای غلط دوران کودکی در بزرگسالی نیز باقی می مانند نظیر ترس ها ی مو هو م تاریکی،مرده، جن،..... با وجود این در نوجوانان بعضی از ترس های کودکی مانند ترس از رعد برق و حیوانات از بین می روند و ترس های جدیدی که می توان گفت خاص دوره نوجوانی است ظاهر میشود که عبارت از: الف: ترس بر اثر مشکلات زندگی. ترس در مورد عدم آمادگی های اقتصاد، اجتماعی برای قبول مسئولیتهای زندگی، همگام با شروع نمودن یک زندگی مناسب و مستقل خصوصا هنگامی که دوره نوجوانی را به پایان می رسانند و مطرح شدن شغل مناسب که اگر در این مورد برنامه ای نباشد میزان این ترس بیشتر می شود «قرچه داغی 1371» ب ـ ترس در مورد جدایی والدین خود. میزان این نوع ترس زمانی به اوج خود میرسد که مشاجراتی هرچند لفظی بین اولیا به وجود آید، زیرا فکر جدا شدن اولیا از یکدیگر در ذهن نوجوانان و جوان مطرح میشود. عدهای از نوجوانان و جوانان در برخورد با همکلاسیها و دوستانی که به نحوی پدر خود را بر اثر «جدایی؛ بیماری، حادثه و…» از دست دادهاند، از این میهراسند که آنها نیز روزی به چنین سرنوشتی گرفتار شوند. جـ ترس آموزشگاهی. ترس فرد از اینکه مبادا در پایان دوره و یا پایهی تحصیلی به موفقیتی که در مقابل اولیا، اقوام و دوستان موردنظر است، نرسد، زیرا شخص در صورت عدم موفقیت این احتمال را میدهد که مورد تمسخر، بازجویی و مقایسه قرار گیرد «وفادار، 1370». دـ ترس در رابطه با جنسیت. در اوایل دورهی نوجوانی ترس از روبهرو شدن با جنس مخالف در افراد به وجود میآید. چنانچه خانوادهها و آموزشگاهها روش مناسبی در این زمینه ارایه ندهند و الگوی مناسبی در این رابطه در بین افراد خانوادههای فامیل و یا همکاران معلم وجود نداشته باشد، این ترس به دورهی جوانی آنها نیز انتقال خواهد یافت. هـ ـ ترس از عدم پذیرش در گروه همسالان. نوجوانان و جوانان علاقه دارند خود را به گروه، دسته و یا عدهای که طرز فکر خاصی دارند، منتسب نمایند تا از شخصیت اجتماعی ویژهای که برای آن گروه وجود دارد برخوردار شوند. لذا، از این ترس دارند که در گروه مورد علاقهی خود جذب نشوند. وـ ترس از ارتکاب به مسایل خلاف دین و اخلاق. عدهای از نوجوانان و جوانان نیز در طول روز مواظب اعمال و رفتار خود هستند که مبادا به دروغگویی، غیبت، یا سایر مسایلی که به نحوی مغایر دین و اخلاق است مرتکب شوند، زیرا به اعتقاد آنها گناههایی که برای این اعمال خلاف وجود دارد آنها را آلوده میکند. زـ ترس مرضی. این گونه ترسها ریشههای روانی دارند، مانند ترس از ارتفاعات بلند، ترس از مکانهای بسته، ترس از تاریکی که معمولاً ریشه آنها به دورهی کودکی و نحوهی برخورد با شخص در این دوره بازمیگردد «آزاد، 1372». انواع اضطرابجهانی بودن مشکل اضطراب باعث شده تا این ناراحتی روانی جنبه جهان شمول به خود بگیرد و به قشر خاصی نیز اختصاص نیابد. اضطراب، ناراحتیهای عصبی و ناراحتیهای خاص خود را دارد که با علایم جسمانی از قبیل ناراحتی معده، تنگی نفس و نشانههای روانی نظیر ترس و احساس افسردگی همراه است و یافتن علل آن برای افراد مشکل است. اضطراب به هر شکلی که باشد به دو دسته تقسیم میشود: 1ـ اضطراب طبیعی و نرمالاضطراب متعادل یا نرمال آن است که شدت واکنش با مقدار خطر متناسب باشد و این خود مفید است، زیرا که شخص را وادار میسازد که با موفقیت خطرات را از خود دفع کند و بنابراین مقدار متعادل اضطراب برای رشد و تکامل شخصیت لازم است و در واقع هیچ فردی نیست که مقداری اضطراب نداشته باشد. اما اگر مقدار اضطراب از حد متعادل خود خارج شود باعث اختلال رفتار فرد میشود و اغلب اوقات فرد را مجبور به نشان دادن رفتار نوروتیک یا سایکوتیک مینماید. نجاریان و همکاران (1373) به نقل از «رولومی» اظهار میدارد که اضطراب شاید عبارت است از آنچنان واکنشی که: الف ـ متناسب با مقدار خطر نیست. ب ـ همراه با تعارض، سرکوبی و سایر مشخصات غیرعادی است. ج ـ با علایم مرضی و مکانیزمهای دفاعی همراه است. رفتارهایی که از شخص نوروتیک بروز میکند به منظور کم کردن درجهی اضطراب است و هر رفتاری که به فوریت از میزان اضطراب بکاهد، تکرار میگردد و این نوع سازگاری نه تنها دلیل اضطراب را از بین نمیبرد بلکه باعث ازدیاد آن خواهد شد. 2ـ اضطرابهای ناهنجاراین نوع اضطراب درجات گوناگونی دارد و ممکن است با فراوانیهای متفاوتی جلوهگر شود و شامل احساسات و رفتاری است که از کارایی عمل فرد میکاهد و جلوگیری میکند. در اضطراب شدید و مزمن شخص در یک حال فشار و تنیدگی ناشی از تعارضات درونی قرار میگیرد که با به کار گرفتن انواع مکانیزمهای دفاعی هم قادر به تخفیف آن نیست. لذا این گونه افراد معمولاً از سردرد، پشتدرد و دل به هم خوردگی شکایت دارند و این گونه احساسات مداوم است و فرد احساس شدیدی از ناکام شدن خود دارد، بدون آنکه بداند از چه میترسد. چنین ترسی ممکن است از چند دقیقه تا چند روز و ماه طول بکشد. منبع اضطراب هرچه که باشد تجربهای دردناک است و فرد برای آنکه آن را تجربه نکند تقریباً به هر عملی متوسل میشود که یکی از آنها مکانیزمهای دفاعی است و عبارت است از حرکتها و شیوههای روانشناختی که افراد به منظور راحت شدن از اضطراب بدان دست میزنند «نوابینژاد، 1372». فروید نیز اضطراب را از دیدگاه خود به سه نوع تقسیم نموده است: الف ـ اضطراب واقعی، هنگامی تجربه میشود که شخص با خطرات و تهدیدهای بیرونی مواجهه باشد. ب ـ اضطراب نوروتیک، زمانی بروز میکند که تکانههای نهاد موجب تهدید فرد در برابر قطع کنترلهای من و ظهور رفتارهایی که منجر به تنبیه وی خواهند گردید، میشود. ج ـ اضطراب اخلاقی، وقتی ظاهر میشود که فرد عملی برخلاف وجدان اخلاقی یا ارزشهای اخلاقی خویش انجام داده یا حتی در نظر دارد انجام دهد و به آن دلیل احساس گناه کند. اختلالات اضطرابیدیدگاههای مختلفی وجود دارد. آزاد (1372) این دیدگاهها را به صورت زیر ارایه نموده است: 1ـ دیدگاه زیستشناختیهرچند که هیچ علت معینی برای اختلالات اضطرابی شناخته نشده است، لیکن به نظر میرسد علل زیستی در ایجاد آنها نقش داشته باشند. آشکار شدن اثر داروهای آرامبخش در کاهش میزان اضطراب مؤید این مطلب است. لذا، محققان در پی کشف میزان و چگونگی تأثیر این داروها در بعضی از قسمتهای مغز هستند. از طرف دیگر نقش وراثت در اختلالات اضطرابی با وجود علایم و شواهدی تأیید شده است. مانند هماهنگی بالایی که میان دوقلوهای همسان از نظر ابتلا به این اختلالات ملاحظه شده است که گویای یک ترکیب ژنتیکی به عنوان علت این اختلال باشد. همچنین دستگاه عصبی افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی به ویژه نسبت به محرکها حساستر است که این موضوع احتمالاً گویای یک آمادگی ژنتیکی خاصی است. 2ـ دیدگاه روانپویاییدر این دیدگاه علت اختلالات اضطرابی به تعارضهای درونی و تکانههای ناخودآگاه منتسب میشود. در اضطراب تعمیم یافته و عصبی دفاعهای فرد برای کنترل اضطراب کفایت نمیکند مانند خانمی که همیشه هنگام خروج از منزل دچار اضطراب شدید میشود و احساس میکند که قلبش به تپش افتاده و مجبور است ضربان آن را بشمارد. تحلیل روانی این موضوع را آشکار میکند که علت وجود تکانههای جسمی غیر قابل قبول از نظر فرد مضطرب است. به این نوع احساس اضطراب، طغیان روانی گویند. در حقیقت طغیان روانی، تحریف بیش از اندازهی تکانهها و انگیزهها از طریق استفاده از مکانیزمهای دفاعی است که به یکی از اشکال مختلف اضطراب، نمود خود را نشان میدهد. در این دیدگاه، تأکید بر ادراک فرد از خویشتن به عنوان فردی درمانده برای سازش با فشارهای محیطی، پیشبینی جدایی، رهاشدگی، محرومیت و از دست دادن حمایتهای عاطفی است. 3ـ دیدگاه رفتارگراییصاحبنظران این دیدگاه اختلالات اضطرابی را نتیجهی یادگیری غلط و شرطی شدن میدانند. یک موقعیت استرسزا که با موقعیتهای استرسزای قبلی شبیه است ممکن است موجب برانگیختن اضطراب در فرد باشد. در این دیدگاه ارایهی الگوهای نادرست توسط والدین به نوجوانان و جوانان و توقعات نابجای آنها از فرزندان خود به عنوان علت اضطراب مورد توجه است. والدینی که انتظار خارقالعاده یا بیش از اندازه افراد خانوادهی خود دارند در آنها اضطراب ایجاد میکنند. بر همین اساس، چنانچه والدین دارای واکنشهای اضطرابی در برابر موقعیتهای بیاهمیت باشند، کودکان هم واکنشهایی اضطرابی شبیه واکنشهای والدین خود بروز میدهند. بیتوجهی در آموختن شایستگیهای لازم نیز میتواند علت اضطراب محسوب شود، چون شخصی که شایستگیهای لازم را آموخته است در سازگاری و حل مسایل زندگی، موقعیتهای خام را تهدیدکننده میبیند، لیکن فرد مبتلا به اضطراب به دلیل نداشتن شایستگیهای لازم بسیاری از موارد معمول زندگی را اضطرابزا و تهدیدکننده حس میکند. 4ـ دیدگاهشناختیاین دیدگاه اختلالات اضطرابی را نتیجهی افکار و باورهای نادرست، غیرواقعی و غیرمنطقی میداند، مخصوصاً باورهای غیرمنطقی اغراقآمیز نسبت به مخاطرات محیطی. در این دیدگاه نیز مانند دیدگاه روانپویایی به جریانهای درونی به عنوان علل اختلالات اضطرابی توجه میشود، لیکن به جای تأکید بر تمایلات، نیازها و انگیزهها اعتقاد بر این است که فرد اطلاعات کسب شده را مورد تعبیر و تفسیر قرار میدهد و از آنها در حل مسایل زندگی استفاده میکند، لذا این دیدگاه برخلاف دیدگاه تحلیل روانی، که انگیزهها، احساسات و تعارضهای پنهان را مورد تأکید قرار میداد، بر جریانهای ذهنی که به سادگی به آگاهی شخص منجر میشود، تأکید دارد. این دیدگاه از طریق راهنمایی که فرد به وسیله اطلاعات موجود خود به عمل میآورد، آنها را مورد تعبیر و تفسیر قرار میدهد و به کار میبندد، علت اختلالات اضطرابی مورد بررسی قرار گیرد. این دیدگاه به طور کلی به افکار و راههای حل مسئله فعلی شخص، بیش از تاریخچهی فردی آن توجه دارد، یعنی تاریخچهی شناختی فرد، نگرشها، و وضعیت فعلی و کنونی او به عنوان علل اختلالات اضطرابی مورد توجه واقع میشود. آزاد (1372) اظهار میدارد که یکی از نظریهپردازانی که در این مورد اعتقاد خاصی دارد، «آلبرت الیس» است. وی بر این باور است که رفتار افراد بیش از آنکه به شرایط عینی بستگی داشته باشد، به دستگاههای اعتقادی و روشهای تعبیر و تفسیر آنان از موقعیتها ارتباط دارد. او به هیجانهای شدید و رفتارهای اضطرابانگیز به عنوان نتایج تعبیر افکار مینگرد. وی میپذیرد که ارزشهای غلطی که حتی در کودکی شکل گرفتهاند، مؤثرند، لیکن اعتقاد دارد پی بردن به این که افراد چگونه و از چه طریقی این رفتارهای اضطرابی را پیدا کردهاند، از کمک کردن به تغییر افکار آنان نسبت به موقعیتهای فعلی کمتر اهمیت دارد. 5ـ دیدگاه انسانگرایی و اصالت وجودیریشههای تاریخی چنین دیدگاهی را باید در سیستمهای فلسفی و مذهبی که بر شأن خوب بودن ذاتی و آزادی طبیعت انسان تأکید دارند، جستجو کرد. از نظریههای اصلی دیدگاه انسانگرایی، این است که در هر فرد نیروی فعالی وجود دارد که وی را به طرف تحقق، کمال و شکوفایی خود سوق میدهد، تا «تمام آنچه میتواند باشد، بشود». وقتی شخصیت انسان در محیط مساعدی شکل میگیرد؛ فرصت مییابد که نیروهای خلاقهی خود را آزاد نماید و طبیعت مثبت درونی انسانی خوشی را ظاهر سازد. برعکس محیطی که تمایلات انسان را برای گام نهادن به سوی تحقق خود، یا شکوفایی خود سد کند، موجب گسترش اضطراب در فرد میشود. یکی از رهبران مشهور روانشناسی انسانگرایی، به نقل از «کارل راجرز» است که هسته مرکزی شخصیت فرد را «خود مهمی» میداند. راجرز توانای عمل مهم خویشتن و تحقق خود به احساس شخصی احترام به خود و ادراک ریشهی اجتماعی به وسیلهی دیگران ارتباط میدهد. وی اظهار میدارد که بزرگسالی که احساس میکند مورد علاقهی دیگران است به خاطر آن است که به او احترام زیاد گذاشته میشود و دیگران تصور خوبی نسبت به او دارند، به طوری که میتوان گفت در دورهی کودکی خود، پندار مثبتی را دارا بوده است و در آینده نیز توانایی گام برداشتن به سوی تحقق اهداف واقعی خویش را خواهد داشت. طبق نظر راجرز سازگاری مطلوب چنین است که او آن را کمال فرد نامیده است. بدین ترتیب، اضطراب مربوط به ناراحتی، پریشانی، یا تنشی است که فرد از ناهماهنگی بین ادراک واقعی خویش و آرمانهایی که دوست دارد به آنها برسد، ناشی میشود «آزاد، 1373». 6ـ دیدگاه اجتماعیدر این دیدگاه حالات روانی و اضطرابی به عنوان یک مسئلهی بهداشتی یا نقص شخصی نگریسته نمیشود، بلکه نتیجه و محصول ناتوانی فرد در مقابلهی خویش با فشار روانی محسوب میشود. در این دیدگاه رفتار ناسازگار به عنوان یک مشکل که فقط در فرد وجود دارد، تلقی نمیگردد، بلکه دستکم آن را به عنوان شکست دستگاه اجتماعی حمایتکنندهی وی از قبیل زن یا شوهر، والدین، خواهران و برادران، دوستان، معلمان، رئیس به حساب میآورند. چه عواملی در انسان اضطراب ایجاد میکند؟انسان کنجکاو سعی دارد برای هر پدیدهای توجیهی بیابد، منتها عدهای به دنبال توجیهات علمی، منطقی و برگرفته از آزمون و در نهایت برگرفته از تحقیقات هستند. در مقابل این عده، عدهی دیگری نیز به دنبال پژوهش نرفته و سعی دارند به پدیدهها جنبهی خرافی بدهند. در این باره، امامی (1367) موارد زیر را برشمرده است: 1ـ احساس تنهایی. چنین طرز فکری در بعضی از انسانهای امروزی وجود دارد که فکر میکنند در میان این همه جمعیت تنها هستند. حتی فرد با ضیافتهای پیدرپی و غیر قابل انتظاری که از دوستان، آشنایان، همسر و فرزندان خود دارند ممکن است ببیند، باز هم به همه چیز و همه کس بدبین میشود و احساس تنهایی میکند. 2ـ احساس نداشتن پناهگاه. عدهی زیادی از مردم به دلایل مختلف به دیگران اعتماد و اطمینان نمیکنند و فکر میکنند که مردم هم نسبت به ایشان چنین فکر میکنند. لذا، پناهگاه یا افرادی که در مواقع بروز حوادث زندگی به آنها پناه ببرند، یا از آنها کمک بخواهند و با آنها مشورت و درددل کنند و خلاصه رنج و مشکلات خود را به وسیلهی آنها کاهش دهند، حس نمیکنند و فکر میکنند چنین پناهگاهی وجود ندارد. 3ـ احساس پوچی و بیهدف بو دن زندگی. افرادی که در زندگیشان اهدافی ندارند به زندگی به حالت پوچی، توخالی و بیهدف مینگرند و ادامهی زندگی را یک مشت تکرار و مکررات میدانند که همه روزه میخورند، میخوابند و بیدار میشوند و این دور بیهوده را همچنان برای حیات خود ادامه میدهند. 4ـ تصویر جانکاهی از دوران پیری. انسان در طول زندگی معمولی خود گاه و بیگاه از خود میپرسد دوران پیری وی چگونه است. فرد میداند که او در ایام پیری با از دست رفتن قوا، هجوم بیماریهای مختلف، کنارهگیری از مقام و مانند اینها شکوه و قدرت دوران قبل را نخواهد داشت، لذا نگران میشود. همچنین رجال بزرگ دنیا تا زمانی که مصدر کارد، نیرومند و امیدوارند، اما همین که از کار کنار میروند، اکثرشان به سرعت دچار گرفتاریهای روحی و جسمی میشوند و مانند چراغی که در برابر طوفان قرار گیرد پس از مدت کوتاهی خاموش میگردند. لذا با این افکار انسان بیشتر مضطرب و نگران خواهد شد و این حس وی را بیشتر دچار افکار مضطربانه خواهد کرد. 5ـ تصویر وحشتانکی از چهرهی مرگ داشتن. برای اکثر مردم هیولای مرگ و چشمپوشی از کلیه امکانات مادی بسیار مشکل است. مرگی که فرار از آن امکانپذیر نیست و پیر و جوان، زشت و زیبا، فقیر و دارا نمیشناسد. همچنین انسان به این نکته هم توجه دارد که برای پایان زندگی مادی نوبتی هم در کار نیست و هر لحظه احتمال فرا رسیدنش را باید بر خود متحمل بداند. 6ـ داشتن احساس ناخوشایند و عدم اشباع کامل. انسان امروزی فکر میکند که گمشدهای دارد و برای یافتن گمشدهاش به هر سویی میرود، بسیار دیده شده است، که عدهای تصور میکنند گمشدهای در زندگانی دارند، لذا تلاش فراوان میکنند تا مسکن تهیه کنند، ازدواج کنند، اتومبیل و تلفن همراه و… تهیه کنند، لیکن هنگامی که به آنها میرسند باز هم نیازهایی را اشباع نشده میبینند. لذا به دنبال گمشدههای دیگری هستند. 7ـ بدبینی آزاردهنده. در عصر حاضر آنچنان بدبینی توسعه پیدا کرده که انسانها حتی به نزدیکترین افراد خود، گاهی با دلیل و گاهی نیز بدون دلیل دچار بدبینی میشوند. بدبینی یکی از عوامل اضطراب در زمان کنونی است که باعث انحطاط سطح اخلاقی و بیبندوباری، همراه با ایجاد هرج و مرج در روابط اجتماعی میشود. 8ـ ترس از آینده. در عصر ما که سطح زندگی نسبت به گذشته تفاوتهایی کرده است، خصوصاً در کشورهای پیشرفته صنعتی با اینکه وضع زندگی فرد از هر نظر تأمین است و انواع بیمههای گوناگون به نگرانیهای مالی زندگی افراد خاتمه داده و حتی فکر فرد از نظر دوران بازنشستگی نیز راحت شده است، لیکن ناپایداری وضع اجتماعی، حادثههای جانکاهی که در گوشه و کنار زندگی صنعتی کمین کرده و… انسان را نسبت به آینده نگران میکند. 9ـ احساس گناه و شرمساری. چنانچه وجدان انسان بیدار باشد، در برابر گناهانی که مرتکب میشود، ظلمهایی که میکند، بیوفاییها، پیمانشکنیها، خیانتها، دروغها و… احساس میکند از درون ناراحتی دارد. مانند مجرمی که خود را از دید مأموران قانون دور نگهداشته است لیکن افکارش دائم او را سرزنشش میکند و لحظهای وی را آرام نمیگذارد. 10ـ روی آوردن به زندگی تجملی. احساس پوچی و خلاء روانی در عصر ما، انسانها را به سوی تجملپرستی کشانده است تا شاید در بالای این تجملات و سرگرمیهای ناشی از آن گمشدهی خود را بیابد و یا لااقل خود را سرگرم سازد، اما همین تجملپرستی نه تنها وی را از نظر روانی تأمین نمیکند بلکه او را در یک مسابقهی احمقانهی پردردسر و فزایندهای درگیر میکند و موجب نگرانی و اضطراب بیشتر او میشود. کاستن اضطراببرای کاستن از میزان اضطراب مراحل زیر را باید در نظر داشت: 1ـ آگاهی از روشهای کاستن اضطراب، برای افراد بسیار ضروری است. لذا برای کاهش یا خلاص شدن از شر اضطراب آزاردهنده میتوان به وسیلهی مکانیسمهای خودآگاه و ناخودآگاه اقدام کرد. 1ـ1ـ کوششهای فرد آگاه جهت کنترل اضطراب غالباً در مکانیسمهایی است که «از عهده برآیی» نامیده میشوند. 2ـ1ـ روشهای ناخودآگاه برخورد با اضطراب را مکانیسمهای دفاعی مینامند. 2ـ وهابزاده (1366) از قول «کلارنس ـ ج» اظهار میدارد که وی در کتاب «استرس کار» تکنیکهای از عهده برآیی را از آلن مکلین نقل کرده است و راههای بهبود توانایی شخصی برای اینکه از عهدهی استرس (اضطراب) برآید را ارایه نموده تا در نتیجه آن از میزان آسیبپذیری کاسته شود. این راهها عبارتند از: 1ـ2ـ برنامهریزی شخصی چنین برنامهای شامل دو سطح است. الف ـ سطح عینی. که در آن به آموزش شغل، محل و سکونت جغرافیایی، نیازهای پولی، نیازهای خانوادگی، هدفها و آرمانهای زندگی توجه میشود. ب ـ ارزیابی امکانات و محدودیتها خود. 2ـ2ـ فلسفههای تغییردهندهی زندگی. در دنیایی که تغییر و تحول رو به افزایش است، تمام جنبههای اجتماعی مورد ارزیابی قرار میگیرند و سرعت جایگزینها برای ارزشهای سنتی نمایان میشوند لذا موارد زیر در این راستا قابل طرح میباشند. الف ـ بعضی از اینها جنبهی درمانی دارند (مثل تجزیه و تحلیل تعاملی، تغییر و اصلاح رفتاری درمان واقعیتگرانه، لوگوتراپی، و بیسکودرام). ب ـ بعضی از این تحولات جانشینی برای سبک و شیوههای زندگی هستند. ج ـ در بعضی دیگر، هدف افزایش آگاهی بر خویشتن و تحقق نفس میباشد (بسیج امکانات بالقوه خویش، کنترل ذهن) د ـ عدهی زیادی به فعالیتهای جسمی روی میآورند (ورزش، دویدن، مشت و مال، بیوانژوتیک و هنرهای رزمی). 3ـ2ـ به کار بستن تمرینهای جسمانی و روانی در افراد سالم، کمکی اساسی است برای موفقیت بیشتر در عمل تطابق. 3ـ دستورات روانپزشکان برپایهی مکانیسمهای دفاعی متعدد استوار است «وهابزاده، 1366». کنترل تنشهای فکریتفکرات غلط باعث نگرانی و اضطراب میشوند. این بدان معنی است که تفکر منفی و غیرمنطقی توأم با انتظارات نامعقول و فرضیات ناصحیح بر زندگی شما حاکم میشود. ـ ضربه زدن بر افکار منفی یک مبارزه مثبت است. اجتناب، باعث ازدیاد نگرانی میشود. هرگز از یک موقعیت نگرانکننده دوری نکنید و همیشه با آن مقابله کنید. همیشه سعی در جلوگیری شما از انجام کار دارد به او اجازه این کار را ندهید. ـ به جای ترس بر روی حقایق تمرکز داشته باشید. نگرانی فقط یک احساس است. آنچه مهم است حقیقت و عمق است نه یک احساس. ـ اجازه ندهید اضطرب همراه شما باشد وقتی با یک موقعیت نگرانکننده در جدال هستید آن قدر مقاومت کنید تا بر آن غلبه کنید. نفس عمیقی بکشید. آهسته بروید و با نگرانی بمانید. به این طریق شما خواهید دید که اضطراب کاهش مییابد. یک بار این روش را آزمایش کنید. ـ با آرامش ذهنی فکر خود را آرام کنید و افکار نگرانکننده را در مقابل تهاجم آرامش خود قرار دهید. ـ با استفاده از یک برخورد تصوری به مقابله موقعیتهای ترسناک و تهدیدآمیز بروید این موضوع باعث کاهش اضطراب حتی قبل از برخورد با این موقعیتها خواهد شد. ـ همان طور که به اهداف خود میرسید، به خود پاداش دهید. حتی کارهای کوچک هم در این زمینه مهم هستند. ـ در مقابل موانع و شکستها تسلیم نشوید. بعضی از این ناملایمات غیرمنتظره نیستند. مهم این است که ایستادگی کرده و همچنان به سعی خود ادامه دهید. شما مسلماً موفق خواهید شد. ـ ناراحتیهای زندگی، تا حد امکان با آنها به طور مثبت برخورد کنید. آنها را در حداقل واقعیت نگهدارید. اما به یاد داشته باشید که بیحوصلگی خود منبع ناراحتی است. ـ حوادث زندگی، پیشبینی و کنترل این حوادث در زمان خود مشکل هستند. ولی مهارتهای لازم را به کار بسته و از دیگران کمک بگیرد. تعیین اهداف و حل مشکلاتـ اهداف بزرگ را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید. ـ اهداف واقعی را تعیین کنید تا بتوانید به موفقیت برسید. ـ ابتدا مشکلات کوچک را حل کنید و با مشکلات بزرگ بعداً برخورد کنید. ـ اطمینان حاصل کنید که راهحل واقعگرایانه را انتخاب کردهاید سپس وارد عمل شوید. ـ از برخورد و تماس با دیگران روگردان نباشید همه ما به مردم نیازمندیم. ـ برای ادامه یک زندگی بیمحوا دنبال بهانه نگردید. برخیزید و به دنبال یک سرگرمی باشید و یا عضو یک کلاس و باشگاه شوید. ـ تنهایی و خجالتی بودن، شما مجبور نیستید با این مقوله سازگاری داشته باشید. شما میتوانید تغییر کنید. ـ مهارتهای زندگی اجتماعی را یاد گرفته و اعتماد به نفس خود را تقویت کنید. ـ به هنگام نگرانی و اضطراب بدن شما میتواند گویای این حالت باشد آگاهی از این مسئله به شما کمک میکند که در برخورد تغییراتی ایجاد کنید. ـ اعلام حقانیت، همیشه قربانی نشوید و تنها نمانید. شما لیاقت بیشتر از این را دارید. ـ قاطعیت در عمل تهاجم محسوب نمیشود. ـ قاطعیت برای احقاق حق و حقوق، شما بپا میخیزید بدون اینکه نیازی به رد و یا بر هم زدن حق دیگران باشد «سپهریخوی، 1379». درماندر درمان نیز دیدگاههای مختلفی وجود دارد که به اختصار به صورت زیر است: 1ـ دیدگاه روان تحلیلی یا روانکاوی. به بیمار کمک میشود تا به تجزیه و تحلیل رفتار خود و عوامل درونی آن بپردازد و بدین طریق با آگاهی از چهرهی واقعی و شخصیت حقیقی خود بتواند به سمت اصلاح پیش برود. با توجه به اینکه منبع اساسی اضطراب در «خودآگاه» فرد قرار دارد، لذا جهت دستیابی به آن از راههای مختلفی از جمله تداعی آزاد، تجزیه و تحلیل رؤیاها، تلقین در خواب مصنوعی و تجزیه و تحلیل اعمال سهوی، لغزشها، شوخیها و انواع فراموشیها میتوان استفاده کرد. اساس کار در معاجله و درمان، کار بر روی انتقالها و مقاومتهاست «شفیعآبادی، 1365». 2ـ شناخت درمانی. سعی در بیان و تفسیر اضطراب و چگونگی تسکین و درمان آن دارد. زیرا طرفداران شناخت درمانی معتقدند؛ اضطراب زاییده افکار و باورهای غیرمنطقی فرد است لذا لازم است همراه با سیر درمان، جهت اصلاح تفکر و تغییر رفتار از راه ایجاد تفکر عقلانی و استدلالهای منطقی نیز اقدام شود. فنونی که در دوران بازسازی شناختی مورد استفاده قرار میگیرد به سه طریق است: الف ـ فنون بازسازی شناختی. این تکنیک توجه بیمار را به سوی افکار غیرواقعی که موجب رفتارهای غیرانطباقی او هستند جلب مینماید. مراجع افکار غیرمنطقی خود را با یاری درمانگر بررسی میکند و به تجدیدنظر در آنها میپردازد. در طی جلسات درمان سعی میشود، مراجع این نکته را به خوبی دریابد که چگونه باورهای غیرمنطقی، رفتار و هیجانات او را تحت تأثیر خود قرار میدهند و دیگر اینکه چگونه میتواند از خود و دیگران ارزیابی واقعیتری به عمل آورد. ب ـ فنون «با